چهل روز گذشت...
- توضیحات
-
منتشر شده در سه شنبه, 10 آذر 1394 09:52
-
بازدید: 1459
کاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتمهای سرخ، از عطش های پرپر شده.
این آتش یادها، چهل روز چون اسبان تاخته اند بر پیکر صبر آنان.
بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیده اند به نقطه های از آغاز؛ به نگاههای در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.
کاروانِ اربعین، با خطبه های گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در سوزنده نرین بیان قاب میشود و در سوزنده ترین بیابان.
بغل بغل شعله ریخته میشود در صحرا.
دوبیتی های پرلهیب، سطح مصیبت زده دشت را گلگون تر میکند. اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است. قافله ای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز میشود.
اینان اربعین را با خود آورده اند؛ با نقل خاطرات قطعه قطعه شده. دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است که به پای سربلندیشان بریزد.
سلام بر استواری غیرقابل ترسیم شما! سلام بر آن گامهای شکیباتان که جاده های دراز شام را خسته کرد!
هر سال، چشمان غمبار اربعین که می آید، اطراف ما پر میشود از هیئتهای مذهبی التماس و دسته دسته گلهای اشک.
هر سال اربعین، از لابه لای واژه های مذاب مداحان، دلهای آسمانی شما دیده میشود و علمهای ما از هوش میروند.
لباسهای مشکی تقویم، بوی قتلگاه میگیرند.
اربعین! به یاد روشنیِ شما شمع گونه میسوزیم و گریه سر میدهیم برای فاصله های خود و زجرهای شما.
خوشا زندگی در این گریستن و مردن های پیاپی!
نويسنده :
این کاربر مطلب منتشر شده دارد.