چهارشنبه, 23 آبان 1403

 



گفت وگو با فاطمه سلطاني پژوه، نخستين مهماندار زن در قطار:

                  12124584
صداي سوت قطار ما را مي برد به ۳۴ سال پيش، وقتي كه فاطمه سلطاني پژوه در ميان اولين مهمانداران زن در قطار آغاز به كار كرد. هرچند اين دوره كوتاه بود ولي دو سال خدمت صادقانه اش در اين حرفه هنوز حجم بزرگي از كوله بار خاطراتش را تشكيل مي دهد.

*از نحوه ورود خود به راه آهن تهران بگوييد.
* سال ۵۳ بود كه دنبال كار مي گشتم، مي خواستم هر طور شده جايي استخدام شوم، در آزمون آموزش و پرورش و شركت راه آهن قبول شدم ولي علاقه اي كه به قطار داشتم، باعث شد فعاليت در راه آهن را بپذيرم.
* در سال ۵۳ چه چيزهايي براي استخدام مهماندار زن قطار معيار بود
بيشترين معيار برخورد درست و خوب با مردم بود، بايد نوع برخورد با مسافران را مي دانستيم و معيار بعدي صحبت كردن به زبان انگليسي در حد متوسط بود.
* خانواده تان با شغل شما مشكل نداشتند
نه، چون آنها مي دانستند كه من به شغلم علاقه مند هستم. البته شرايط هم سخت بود. ما در ماه، شش سفر به مشهد داشتيم و در هر سفر شب ها در مشهد مي مانديم و روز بعد برمي گشتيم. دوري راه، سرعت قطار در آن زمان و شب ماندن در شهر ديگر، براي خانواده ام زياد خوشايند نبود.
* فقط مهماندار قطار تهران - مشهد بوديد
اول فقط تهران - مشهد بود، بعدها قم، اصفهان و اراك هم اضافه شد كه در اين سفرها بعدازظهر به تهران برمي گشتيم.
* چند سال در اين شغل بوديد
دو سال مهماندار بودم ولي بعد از آن ما را به قسمت هاي اداري شركت راه آهن منتقل كردند.
* چند زن به عنوان مهماندار فعاليت داشتيد
۲۵ مهماندار زن بوديم.
* چرا منتقل شديد به بخش هاي اداري
در آن سال ها ذهنيت مردم چيز ديگري بود. فعاليت زن در جامعه هنوز جا نيفتاده بود.
* با چه مشكلاتي مواجه بوديد
شغل سختي بود. خيلي از مسافرها با كار ما برخورد جدي نداشتند و رفتارهايي مي كردند كه در شان ما نبود.
* شما چه عكس العملي نشان مي داديد
ما چون موظف بوديم كه مسافر را راضي نگه داريم، با تمسخرها كنار مي آمديم، بعضي ها هم از ما تشكر مي كردند.
* درآمدتان از كار مهمانداري چقدر بود
آن موقع حدود ۹۰۰ تومان حقوق مي گرفتيم كه با اضافه كاري مان چيزي حدود هزار و ۸۰ تومان مي شد.
* اولين سفرتان به كجا بود
سوادكوه
* چه خاطره اي از آن سفر داريد
در آن سفر، با استرس به كارها مي رسيدم، وقتي به مقصد رسيديم، موقع پياده شدن از پله هاي قطار پاشنه كفشم كنده شد و از خجالت نتوانستم از قطار پياده شوم.
* كي ازدواج كرديد
من در سن ۲۶ سالگي ازدواج كردم آن موقع به قسمت اداري راه آهن منتقل شده بودم.
* از اين كه به قسمت هاي اداري قطار منتقل شده بوديد، راضي بوديد
بله. كار ما سبك تر و احترام مان بيشتر حفظ مي شد.
* زندگي مشتركتان چه تاثيري در شغلتان داشت
تقريباً هيچ تاثيري نداشت چون همسر من مربي تنيس و سرگرم كار خود بود. الآن هم حدود ۱۰ سال است كه خارج از كشور براي درمان بسر مي برد و مسئوليت زندگي به پاي من است.
* چند فرزند داريد
دو پسر داريم. يكي از آنها مهندس معدن و بسكتباليست است و پسر كوچكم هم دانشجو است و درس مي خواند.
* بهترين ويژگي يك زن در زندگي چيست
به نظر من بايد بردباري را بهترين ويژگي براي يك زن در تمام عرصه هاي زندگي برشمرد زيرا اگر بردبار نباشيد، نمي توانيد سختي ها را تحمل كنيد. خداوند اين خصلت را در زنان به وديعه گذاشته است تا بتوانند نقش مادري و همسري را خوب ايفا كنند.
* اگر به سال ۵۳ برگردي باز هم دوست داري مهماندار باشي
بله. الآن با اين شرايط اجتماعي و امكان حضور زنان در جامعه فكر مي كنم همانطور كه مهمانداران زن در هواپيما به راحتي فعاليت دارند، مي توان در اين حرفه در قطار فعال بود.
* به عنوان قديمي ترين مهماندار زن قطار چه خاطره اي از آن دوران داريد
تمام لحظه هاي من از آن دو سال خاطره است. چون آن موقع پر از جواني و انرژي بوديم. كنار دوستان بودن، بهترين خاطره آن سال ها براي من است. يادم هست آن موقع به دليل جا نيفتادن اين شغل در ذهن ها وقتي يكي از آشنايان مان مسافر بود ما خودمان را مخفي مي كرديم. يك بار اين اتفاق براي دوستم افتاد كه باعث به وجود آمدن لحظات خنده داري شد و خوشبختانه آشناي دوستمان او را نديد و به خير گذشت.
* از قطار زندگي بگو
مهماندار قطار زندگي بودن به مراتب سخت تر است چون قطار زندگي بزرگ تر و پرمسافرتر است. هر روز يكي مي آيد و ديگري مي رود و خاطره ها و يادها مي ماند.
* در آن دو سال حدوداً چقدر سفر كردي
حدود ۷۴ مرتبه.
* بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي...
من در اين دو سال واقعاً به اين جمله ايمان آوردم. به نظر من هر سفر يك تجربه است. حتي اگر راه يكي باشد، موانع مختلف است. سفر كردن انسان را مي سازد و با محيط هاي جديد و مخصوصاً آدم هاي جديد آشنا مي كند كه هر كدام از اين آشنايي ها ارزش هزاران هزار سفر را دارد.
* آخرين سفرتان به كجا بود
آخرين سفر به مشهد بود. البته آن موقع نمي دانستيم كه قرار است به قسمت اداري انتقال پيدا كنيم.
* هنر مورد علاقه
خياطي و آشپزي را دوست دارم.
* چقدر احساس تنهايي در زندگي كرده ايد
كم، چون قبل از ازدواجم هم با خانواده ام بودم، بعد از ازدواج هم با همسرم پيش آنها زندگي مي كرديم، حتي الآن هم با آنها زندگي مي كنم.
* مادر
الگوي من در زندگي و صبورترين خلق خدا.
* پدر
پدر من كه خيلي ساده و مهربان بود. الآن در قيد حيات نيست.
* كوله مشكلات زندگي ات چقدر است
شايد اندازه كره زمين.
* كجاي دنيا ايستاده اي
پائين ترين نقطه.
* چرا
چون احساس مي كنم فرزندانم را بايد بيشتر حمايت كنم تا به بالاترين ها برسند. آن موقع است كه با افتخار مي گويم در بالاترين نقطه جهان ايستادم.
* قطار
گذر عمر.
* سوت قطار
خبر، اخطار، بعضي وقت ها هم شادي.
* شادي را در چه مي بينيد
در كنار هم بودن افراد خانواده.
* زن ايراني
ايثارگر.
* نقطه آغاز
از نظر من ازدواج.

زهرا ضربتی


نويسنده : علی سیدآبادی

این کاربر 9 مطلب منتشر شده دارد.

به منظور درج نظر برای این مطلب، با نام کاربری و رمز عبور خود، وارد سایت شوید.