بازار کار و روابط عمومی:در مورد بازار کار باید بگوییم بازار کار ملی و بینالمللی برای روابطعمومی وجود دارد. هر قدر رسانهها بیشتر توسعه یابند و شهرنشینی بیشتر گسترش پیدا کند نیاز به حرفه روابطعمومی تشدید میشود. در حوزههای تجاری، سیاسی و شاخههای مختلف، کارکرد روابطعمومی در یک نظام مبتنی بر سرمایهداری آن گونه که درآمریکا وجودددارد ،بیشتر بازاریابی است تا تبلیغات سیاسی یا تجاری. در نقطه مقابل آن کشورهای شرق را داریم مثلا چین و شوروی که روابطعمومی در آنها بیشتر سیاسی ، دولتی و توسعهای است، یعنی خدمات اجتماعی را بیشتر تشویق میکند و به اصطلاح یک نهاد است که میتواند مشارکت را در جامعه بالا ببرد. اما روابطعمومی میتواند نقاط ضعفی هم داشته باشد که در بحث سوم یعنی شرایط حرفهای بعد از بازار کار به آن میپردازم. روابطعمومی یک حرفه است ،به این معنی که افرادی که در آن حرفه هستند میتوانند معرف خوبی یا بدی یا ضعف و قوت آن باشند و نیاز به آموزشهای حرفهای دارند. همانطور که پزشکی یک حرفه مشخص شده است که تخصص خاص خودش را دارد و هر کسی نمیتواند به آن حوزه وارد شود،حقوق و وکالت هم همینطور و یا حسابداری. رشته روابطعمومی در کنار روزنامهنگاری از آن رشتههایی است که حرفهای مهم به شمار میرود و از دو طرف باید مورد حمایت قرار گیرد. از یک طرف به این دلیلکه چون این حرفه روابط بین مردم و حکومت را تسهیل می کندو به نوعی مدافع حق عمومی است، بنابر این اگر استقلال لازم در شرایط حرفهای شاغلین در این حرفه وجود نداشته باشد، به ابزاری در دست دولتها تبدیل میشود که عواقب خوبی نخواهد داشت. در چنین شرایطی مردم به کارشناسان و کارگزاران این حرفه به این دید نگاه میکنند که اینها در حقیقت از طریق تبلیغات؛ پروپاگاندا و پابلیسیتی و ... میخواهند ما را شستوشوی مغزی بدهند ، جیب ما را خالی کنند. و به عبارت دیگر حافظ منافع طبقه حاکم و قدرتها یا شرکتهای پرنفوذ و صاحب سرمایه و به عبارتی قدرتهای مسلط در جامعه هستند. در کشور ما شرایط حرفهای روابطعمومی را اگر بخواهیم مثال بزنیم از سال 1349 ما در ایران انجمن روابطعمومی تاسیس کردیم که به انجمن بینالمللی روابطعمومی وابسته بود. اولین برنامه سراسری که به شکل یک کنگره، انجمن روابط عمومی ایران برگزاری آن را تقبل کرد با عنوان «مبارزه همه جانبه با بیسوادی در ایران» بود. معضلی که درحقیقت سالهای سال در کشور ما وجود داشته است و اگر به دوران مشروطیت یعنی در حدود 100 سال پیش در ایران نگاه کنیم میبینیم که حدود 80 درصد جمعیت ما بیسواد بودهاند، اگر ایران آن زمان را با کشور ژاپن مقایسه کنیم میبینیم که آنها فقط 5 درصد بیسواد داشتهاند. به این ترتیب میبینیم که در عرصه ساختارهای فرهنگی - اجتماعی دو کشور چقدر متفاوت بوده اند. در چنین وضعیتی روابطعمومی میآید و کار مبارزه با بیسوادی را شروع میکند ،اگر نگاه کنیم میبینیم که هم اکنون هم این معضل را داریم و 15 تا 20 درصد جامعه بنابر برخی آمارها بیسوادند. اکنون باز هم روابطعمومی میتواند در این حوزه وارد شود و با ارائه خدمت اجتماعی همگانی یعنی مشارکت و افزایش آگاهی عمومی با این معضل برخورد کند. بعد از شکل گیری و تاسیس ،انجمن روابطعمومی عضوگیری و شرایط حرفهای را گوشزد میکند و با تاکید بر آموزش و با گرفتن اعضای جدید فعال میشود ،البته در کنار آن یکی دو تا انجمن و تشکل دیگر هم بوجود میآیدکه میشود گفت آنها یک مقدار ضعف داشتند. نمونه چنین انجمنهایی را در کشورهای دیگر هم داریم که کارفرمایان عضو آن هستند. اما ما در بخش خصوصی ایران آن طور که تبلیغات تجاری داریم، روابطعمومی نداریم. یعنی ما الان در حوزه آگهیها 4 هزار کانون تبلیغات داریم در صورتی که در روابطعمومی 10 تا موسسه هم به این شکل نداریم که فعالیت های روابطعمومی داشته باشند. به نظر میرسد کسانی که قانونگذار هستند و مقررات را تعیین میکنند درک نادرستی از تعریف این حرفه داشتهاند و خیلی جاهایی که باید روابطعمومی باشد اسم آن را تبلیغات گذاشتهاند ،تبلیغات هم کارهای متفاوتی را زیر این عنوان انجام میدهد که با تعاریفی که ما از روابطعمومی داریم در تعارض است.
از نکات دیگری که میشود در مورد روابطعمومی در ایران بگوییم این است که آثار نوشتهای مادرزمینه از حدود 40 سال پیش آغاز میشود. اولین کتاب ما اثر آقای علی اکبر دیباج است که توسط انتشارات وزارت نفت در سال 1343 منتشر شد و تا اوایل انقلاب تعداد این کتابها به سختی به 10 عنوان میرسید. اما الان بالغ بر 80 عنوان کتاب داریم و امیدوار هستم تا چندی دیگر حدود 100 عنوان کتاب در این حوزه داشته باشیم که طبقهبندی های مختلفی داردمثل اصول روابطعمومی، انتشارات روابطعمومی، روابطعمومی الکترونیک، طرح و برنامه در روابطعمومی، دایرهالمعارف روابطعمومی و یا جزوههای کوچکتری که تحت عنوان تحلیل محتوا در روابطعمومی، خبرنویسیو...منتشر می شود. این وضعیتی است که نشان میدهد این رشته توانسته در جامعه جا باز بکند و بازار کار آن قابل دفاع است. اما اگر بخواهیم نقطه ضعفی برای آن در نظر بگیریم یکی این است که متاسفانه در سطح دانشگاههای دولتی سراسر کشور این رشته توسعه پیدا نکرده است در حالیکه به عنوان یکی از شاخههای کاربردی علوم اجتماعی به نظر من هر جا که دانشکدههای علوم اجتماعی باشند این رشته هم میتواند تاسیس شود. البته ما به رشتههای هنر و مدیریت هم کمابیش نیاز داریم. بنابراین رشته روابط عمومی جایی باید باشد که این حوزههای دیگر هم بتوانند به ما کمک کنند . من شخصا خیلی خوشبین هستم؛ اما آموزش به تنهایی کافی نیست، شرایط حرفهای باید شکل استاندارد پیدا کند و ما باید بتوانیم مثل خیلی از کشورها این رشته را توسعه بدهیم. در آمریکا حدود 400 دانشگاه ، رشته روابطعمومی را تدریس میکنند، اما 40 تا 50 تا از آنها بیشتر اعتبار بینالمللی یا آکادمیک ندارند و اینجاست که انجمن حرفهای روابطعمومی بر مدرک آنها نظارت میکندوامتحان حرفهای دارد. من امیدوار هستم که این شرایط حرفهای در کشور ما به سمتی برود که هر کسی نتواند این عنوان را یدک بکشد به نحوی که هر وقت در این حرفه نان هست میشود کارشناس روابطعمومی و هروقت گرفتاری هست میشود کارشناس رشتهای دیگر. در حالی که در رشته پزشکی یا حقوق این طور نیست، این نظم بوجود آمده است، این رشته هم در خیلی از کشورها این وضعیت را پیدا کرده اما ما هنوز اندر خم کوچههای اول هستیم.
نکته دیگر که میشود گفت آموزش روابطعمومی است که در دنیا خیلی گسترش پیدا کرده و شاخههای جدیدی به آن افزوده شده است. جایگاه علمی هم به این صورت است که در بعضی کشورها در دپارتمانهای ارتباطات در کنار روزنامهنگاری، مدیریت رسانه و مدیریت ارتباطات قرار میگیرد. در بعضی از دپارتمانها میرود در کنار بازاریابی و در دپارتمانهای مدیریت قرار میگیرد. علاوه بر این دو به طور پراکنده در جاهای دیگر هم این رشته دیده میشود، مثلا در دپارتمان علوم سیاسی گاهی اوقات جای گرفته است. این جایگاه بر روی هویت حرفهای آن تاثیر میگذارد. به عنوان مثال آنجایی که روابطعمومی به عنوان یکی از شاخههای مدیریت حساب میشود، به نظر من در بخش خصوصی بهتر است، چون در بخش خصوصی همه زندگی رسانه نیست. همانطور که ما با روزنامهنگاری عجین هستیم بلکه بخشی از رسانهها هستیم اما بخشی از روابطعمومی هم مسائل کارگری و کارخانه و مسائل بازاریابی شرکت است. بنابراین کسی که تحصیل کرده روابطعمومی است، باید زیان مدیریت را بفهمد. به همین دلیل است که ما رشتههای مشابهی تحت عنوان مدیریت ارتباطات داریم، که به نوعی در حقیقت میشود گفت که کار روابطعمومی را انجام میدهند. البته با یک تفاوت جزئی که عبارت از این است که دیسیپلین و پایههای علمی آن را بیشتر مدیریت، تشکیل میدهد. البته ما در کشورمان این توسعه را نداشتهایم؛ سرعت توسعه رشتهها را چه در کشورهای بلوک شرق آزاد شده و چه در کشورهای غربی اگرنگاه کنیم ؛ میبینیم طی 15 یا 20 سال گذشته یک رشد جهشی داشتهاند. به عنوان مثال انگلستان را در نظر میگیرم که یک زمانی شاید یک دانشگاه هم پیدا نمیشدکه در حد لیسانس این رشته را داشته باشد اما الان بیش از 50 دانشگاه رشتههای کارشناسی، کارشناسی ارشد و بعضا دکترا دارند. در این دانشگاهها دو، سه تا دپارتمان دیده میشود؛ هم مدیریت و هم دپارتمانهای ارتباطات و مطالعات فرهنگی. من برای کسانی که از کارشناسی رشتههای دیگر به این رشته وارد میشوند توصیه میکنم حتما دورههای تخصصی روابطعمومی را بگذرانند.برای کسانی که از دبیرستان میخواهند این رشته را انتخاب کنند باید بگوییم که در این رشته سه حوزه را باید با یکدیگر ترکیب کنیم، روابطعمومی هم علم است، هم هنر و هم فن. بنابراین فقط حفظ کردن کافی نیست، فرد باید قدرت ابتکار هم داشته باشد. فردی که وارد حوزه ارتباطات میشود باید خودش بتواند در آن واحد تصمیم بگیرد و سرعت عمل داشته باشد. نکته دیگری که خیلی مهم است بحث شخصیت فردی است. برای رشته روابطعمومی افراد منزوی و آنهایی که حالت افسردگی دارند و از جمع فرار میکنند و دنبال این هستند که فقط در کتابخانه باشند و یادداشت بردارند چندان مناسب نیستند. روابطعمومی شخصیتی میخواهد که در ارتباطات انسانی مهارتهایش را از خانواده گرفته و توانمند و منطقی باشد و به اصطلاح بتواند استدلالی کار کرده و شرایط و مقتضیات راکاملا درک کند. روابطعمومی تبلیغات نیست، ارتباطات است. ما پیام را میگیریم و متناسبت با آن پیام پاسخ میدهیم. بنابراین این طور نیست که هرچه ما میگوییم باید منتشر شود بلکه این شرایط است که بعضی از جاها به ما میگوید سکوت باید کرد ،اطلاعیه باید داد و یاصحبت و دفاع باید کرد. نکته آخر این که روابطعمومی مثل سایر حوزههای ارتباطات مثل روزنامهنگاری و یا مطالعات ارتباطی و غیره در یک جامعه خردگرای مبتنی بر کثرت گرایی خوب جواب میدهد ولی اگر این شرایط حداقلی اجتماعی وجود نداشته باشد به تبلیغات سیاسی و پروپاگاندا تبدیل میشودو گاه میتواند بسیار خطرناک باشد، یعنی جامعه را به حالت بن بست میرساند. در حالیکه کارکرد روابطعمومی مثلا در آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم نجات کشور از افسردگی پس از جنگ بوده یعنی میتواند جامعه را از آن حالت در خود فرورفتگی با کمک ابزار و کارکردهایی که دارد دربیاورد. اطلاع رسانی، مشاوره، سرگرمی ، توزیع دانش و آگاهی و گاه هشدار دادن هم از جمله کارکردهای روابطعمومی هستند.
اکثر این کارکاردها را شما در روابطعمومی میتوانید ببیند چه در بخش خصوصی باشد و چه در بخش دولتی و به اصطلاح در حوزه اجتماعی. شما اگر کوچکترین واحد در عرصههای اجتماعی که اسمش را مشارکت مردمی میگذاریم را نگاه کنید اولین و قویترین هسته آن، روابطعمومی است. به عنوان مثال اگر در ایران یک NGO پنج نفره کوچکی بخواهد تشکیل شود که عدهای نیروی فکرشان را به یک قدرت افکار عمومی تبدیل کنندو مثلا در مورد تصادفات رانندگی و آمار بالای آن در ایران به یک گروه فشار تبدیل شوند که از امنیت جادهها دفاع کنند و به دولت فشار بیاورند ،این افراد به عنوان یک گروه در ابتدا چه میخواهند؟ روابطعمومی میخواهند که بتوانند حرف خود را به صورت منطقی بنویسند ، بیان کنند ،به مطبوعات بدهند و در جامعه توزیع کنند. بعد نتیجه این میشود که یک عده آدم پیدا شوند و از آن حمایت می کنند و این حمایت میتواند روی قدرت سیاسی هم اثر بگذارد. چهار تا نماینده مجلس هم پیدا می شوند که قوانین جدید بیاورند و با توجه دادن به کیفیت خودروها و نحوه آموزش رانندهها و وضعیت جادهها و مسائلی از این دست میتوانند به یک نتیجه عقلانی برسند و جامعه را به سمت یک هدف مشخص پیش ببرند.
ارسال شده توسط معصومه شیخانی