جایگاه افکار عمومی در دموکراسی
اصطلاح افکار (Opinion) برای اولین بار در قرون هیجدهم ظاهر شد و تا انقلاب فرانسه معرف افکار نخبگان بویژه اشراف دامن پوش پارلمانی بود که بر علیه سلطنت مطلقه مبارزه می کردند، بعد از انقلاب فرانسه این اصطلاح به جای انتساب به اشراف به شهروندان و نمایندگان آنها منسوب شد. یعنی افکار عمومی به نگرش شهروندان و نمایندگان سیاسی و فکری آنها در مورد مسایل مختلف اطلاق می شد. بدین ترتیب اگر قالب اجتماعی و آرایش گروهها و نیروها، فیزیک یا جسم جامعه را تشکیل می دهد، افکار عمومی روح و روان آن است و هر اندازه همبستگی جسمی جامعه بیشتر باشد روح آن یعنی افکار عمومی نیز مشهورتر و ملموستر خواهد بود. با گسترش راهها و ابزار ارتباطات جمعی به دلیل توسعه تکنولوژی در عصر صنعتی از قرن نوزدهم به بعد افکار عمومی هم به عنوان نتیجه این فرایند در این قرن شکل آشکاری پیدا کرده است. چه قبل از آن افکار عمومی در جنگها، انقلابها و حوادثی که مربوط به همه مردم بود تجلی پیدا می کرد. اینک پدیده افکار عمومی مرزهای ملی را پشت سر گذاشته و جنبۀ بین المللی و جهانی یافته است. 1
و تنها به جوامع دارای نظام دموکراسی اختصاص ندارد، برخی از نویسندگان اعتقاد دارند که خیزش افکار عمـومی یکی از ویژگیهای دنیای جدید محسوب می گردد بدین ترتیب می گویند که پیدایش آن را باید با رواج دموکراسی همزمان دانست. برای درک این موضوع که افکار عمومی کجا و کی تسلط پیدا می کند، باید نظرات نویسندگان مختلف را در مورد افکار عمومی فرا گرفت و معنای آن را آموخت.
مفاهیمی چون افکار و عقاید عمومی، تاریخ دیرینه ای دارد. بدن می گوید: صدای مردم، صدای خداست. افکار عمومی به صورتهای مختلفیی تعریف شده است و نوسانات مفومی آن به معنایی بستگی دارد که هر یک از دو واژه افکار و عمومی دارا هستند. با اشاره به افکار عمومی به جای افکار، عمومی ممکن است به صورت یکی از معانی زیر استعمال شود.
1ـ افکاری که به صورت رسمی برای عموم بیان می شود.
2ـ افکاری که دربارۀ مسایل عمومی است.
3ـ افکاری که عمومی مردم دارند و نه گروههای کوچک 2
یکی از استادان مشهور فرانسوی در جمعیت شناسی، ارزش افکار عمومی را این چنین بیان نموده است: «افکار عمومی ضمیر باطنی یک علت است. افکار عمومی، این قدرت گمنام غالباً یک نیروی سیاسی است، نیرویی که در هیچ قانون اساسی پیش بینی نشده است.» 3
آنچه بوضوح روشن است امروزه در بیشتر کشورها افکار عمومی یک قدرت واقعی است و اهمیت آن بر رشد سیاسی مردم وابسته است. دولت و مسئولان اداره کشورها حتی در رژیمهای خودکامه ناچارند که به آن توجه نمایند. در پاره ای موارد افکار عمومی آنقدر مهم و پراهمیت و قدرتمند است که تصمیم گیران، رهبران و مسئولان اداره کشور راه گریزی جز پیروی از افکار عمومی ندارند. 3 بنابراین افکار عمومی یکی از ارکان قدرت سیاسی و دنیای معاصر به طوری رود و کیست که نداند افکار عمومی تا چه اندازه جامعه را به هرج و مرج می کشــاند و این هرج و مرج و سرگــردانی زمانی به اوج خـود می رسد که مسئله خاصی در جامعه مطرح باشد. در دموکراسی ها، بیشتر مردم در شرایط عادی نسبت به مسایل سیاست حساسیت زیادی از خود نشان نمی دهند. اما در شرایط غیرعادی و بحرانی، مسایل و موضوعاتی حادث می گردد که بیشتر مردم را به تفکر و فعالیت سیاسی وا می دارد. برخی از موضوعات نیز توجه گروههای خاص و ذیربط را به خود معطوف می دارد. پس از آن است که افکار عمومی از طریق مختلف بیان می شود و نقش و اهمیت می یابد. در آمریکا وقتی رئیس جمهور بر اساس نظرخواهی های عمومی از محبوبیت زیادی برخوردار باشد، کنگره غالباً از برنامه های قانونی وی پشتیبانی و حمایت بهتری به عمل می آورد، برای اینکه نمایندگان از نتایج ناخوشایند مخالفت با رئیس جمهور محبوب هراس دارند. برعکس وقتی محبوبیت رئیــس جمهور نزد افکار عمومی کــاهش می یابد نمایندگان کنگره نیز بیشتر به مخالفت با وی گرایش پیدا می کنند. بدین ترتیب نظرخواهی ها که معرف افکار عمومی است بر روابط میان رئیس جمهور و کنگره تاثیر تعیین کننده ای دارند. 6
اکثر نویسندگانی که پیرامون افکار عمومی قلمزیسال کرده اند، در ارایه یک تعریف قابل قبول با مشکل مواجه می شوند، اغلب، تلاش آنها برای ارایه تعریفی که مورد اجماع همگان باشد به نتیجه ای نمی رسد. زیرا هر یک از نویسندگان از دیدگاه حوزه رشته خاص خویش به آن می پردازد.
اگر افکار عمومی را معادل اصطلاح انگلیسی (Public Opinion) بدانیم در حوزه ادبیات غرب (ماکیاول) اولین اندیشمندی است که آن را در معنای امروزی استعمال کرده است. وی در یکی از آثارش اشاره دارد که یک حاکم دوراندیش در همه زمینه ها مانند تعیین کارگزاران و انتصاب مقامات، نباید افکار عومی را نادیده بگیرد. در مقابل بعضی دیگر از پژوهشگران علوم سیاسی و اجتماعی بر این عقیده اند که ژان ژاک روسو اولین متفکری است که در آثارش به افکار عمومی و آثار سیاسی و اجتماع آن پرداخته است. وی خط مشی های دولت را نشأت گرفته از افکار عموی می داند و اعلام می دارد که همل دولتها اساساً بر افکار عمومی متکی هستند تا بر قانون یا زور.
علیهذا افکار عمومی در قرن 19 به عنوان یک موضوع مهم در مباحث سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تبدیل شد و پژوهشهای نوین و سیستماتیک در زمینه افکار عمومی در دهه دوم و سوم قرن بیستم آغاز شد. با توجه به اهمیت افکار عمومی، می توان معنای مورد قبول آن در تعاریف زیر جستجو نمود. 7
ـ افکار عمومی قضاوت یک جامعه خودآگاه است که پس از بحث عمومی و منطقی درباره یک مسأله مهم ابراز شده است. 8
ـ افکار عمومی حاصل جمع داوریهای جداگانه افراد نبوده، بلکه پدیده ای است سازمان یافته ـ محصول ارتباطات و اثرات متقابل.
ـ افکار عمومی پدیده ای است اجتماعی، حاصل کنش و واکنش بسیاری از اذهان.
ـ افکار عمومی برای ما نیرویی نهان و آشکار است که از ترکیب اندیشه ها، احساس و برداشتهای فردی بوجود آمده و ترکیبی است که وزن آن با میزان تاثیر و قدرت تهاجم عقاید ترکیب دهنده آن متفاوت است.
ـ جایی که تفاهم ذاتی وجود نداشته باشد افکار همومی هم وجود ندارد. ولی در جایی هم که مخالفت نباشد، افکار عمومی شکل نمی گیرد. بشرط پیدایی افکار عمومی بحث و گفتگوی عمومی است. وقتی موضوعی به صورت بحث عمومی درآمد، موضوع افکار عمومی می شود.
الف. وجود اختلاف نظر، بحران و یا تعارض برای آنکه افکار عمومی به حرکت درآید.
ب. وجود گروههای متضاد که هر کدام برای خود افکار عمومی خاصی داشته باشند.
ج. شرط مقدم و اساسی برای شکل گیری و تبلور نهایی و افکار عمومی کنش متقابل اجتماعی است.
د. اهداف هر گروهی معمولاً در افکار عمومی آن تجیلی می یابد ول دانش و اطلاعات فنی لازم برای تحقق آن فقط ممکن است در شرایط خاص ارایه شود. افکار عمومی بیان آزادانه عقاید، داوریها و یا برخوردهایی است که افراد دربارۀ پاره ای از مسائل دارند و ای احساس می کنند. 9
در مورد موضع تاثیر معارف اجتماعی در افکار عمومی و برعکس و ارتباط این دو با دموکراسی در هر کشور بحثهای مختلفی صورت گرفته است؛ از جمله، لغزش و خطای افکار عمومی در انتخابات و سوء استفاده از آن، در مبارزات سیاسی است. عقاید عمومی، در تاثیر و تأثر با چند و چون آزادی و برابری نسبی واقعند و امکان دارد به بیراهه کشانده شوند به هر صورت وجود ضریب اشتباه در افکار عمومی قطعی است. ولی درجه آن از جامعه ای به جامعۀ دیگر و از مقطعی به مقطع دیگر متفاوت است. 10 شومپیتر می گوید: گاهی لازم است که از تصمیمات سازمانهای غیر دموکراتیک نیز بهره مند شد. اگر مصلحت باشد می توان نسبت به نارضایتی مردم در کوتاه مدت، بی اعتنا بود. او چندان به اراده عمومی بی اعتناست که می گوید، آیا می توان با تبلیغ پروپاگانه او و امثال آن، اراده عمومی را به این سو و آن سو کشاند؟ مردم آسیب پذیرند و اراده شان قابل دستبرد. آبراهام لینکن می گفت همه مردم را برای همیشه نمی توان فریب داد. عنصر اساسی دموکراسی قدرت تصمیم گیــری است. دموکــراسی یک شیوه عمــل سیاسی است که در آن، مردم هر از چند گاه یک بار، به انتخابات کشانده می شوند و در بحث و گفتگوی سیاسی شرکت داده می شوند. 11
جرمی بنتام به شکل آشکاری به پدیده افکار عمومی پرداخته است و خود بر اهمیت افکار عمومی بعنوان ابزاری در جهت کنترل اجتماعی تاکید می نماید. وی افکار عمومی را با نظریۀ دموکراسی پیوند داده و آن را جزء لاینفک دموکراسی قلمداد کرده است. 12
هان اسپیر (1950) در رساله کلاسیم خود معتقد است که افکار عمومی پدیده جدیدی است و ریشه های آن را باید در دوره انقلاب فرانسه جستجو کرد. وقتی رنکسر، وزیر دارایی درباره فرانسه به حمایت مالی محافل تجاری نیاز پیدا می کند، افکار عمومی به عامل مهمی در دولت اروپایی تبدیل می شود. به موازات انقلاب فرانسه و بعد از آن، نقش افکار عمومی بیشتر می شود. تزاسپیر مانند فرضیه دیسی 01905) که افکار عمومی را مبنای قوانین انگلیس قرن نوزدهم می داند، افکــار عمـومی را اظهــارنظرهای رایج درباره مسایل کشور تعریف می کند. ولی افکار عمــومی در همـه جا دیده نمی شود و چیزی است که تنها در جوامع جدید شکــل گرفته و با گسترش رســانه های همگانی و سازمانهای سیاسی تسریع یافته است. 13
عوامل موثر بر افکار عمومی
افکار عمومی که درجوامع دموکراتیک از اهمیت خاصی برخوردار است، مورد توجه گروههای فشار است. اعمال فشار بر افکار عمومی به دو شکل متقاعد کردن یا ارعاب محقق می یابد. اعتصابات، تظاهرات و شیوه های خشونت آمیز دیگر همیشه باعث ارعاب افکار عمومی شده و افکار عمومی هم به نوبۀ خود بر دولت فشار آورده تا خواسته های گروههای فشار را تامین کند، اعتصاب در مؤسساتی چون برق و آب و حمل و نقل نشان داده است که تاثیرگذاری آن شدید و فوری بوده است. هر ساله کشاورزان فرانسوی در اعتراض به سیاستهای کشاورزی جامعه اروپا دست به تظاهرات خشونت آمیزی زده و میزبان زیادی از محصولات کشاورزی خود را در ایام تعطیلات، زمانی که مردم عازم سفر هستند در جاده ها خالی کرده و مـــانع سفر آنها می شـــوند. اما شیوه های متقــاعد کردن ظرافت بیشــتری می طلبد، گروههــا باید از طریــق روزنامه، تئاتر و شب شعر و غیره مردم را نسبت به خواستــه های خود متقاعد سازند. این شیوه نتیجه فوری به بار نمی آورد ولی در درازمدت مسیر را عوض می کند. 14
دولت و گروههــای فشــار می توانند افکار عمومی را تحت تاثـــیر قرار داده و آنرا در جهت هایی که مدنظر است متمایل نمایند ولی به طور یقین افکار عمومی را نمی توان به طور همیشگی و دائمی دستکاری و گمراه نمود و آن را بازیچه انگاشت. زیرا این ترس و واهمه وجود دارد که میزان نارضایتی علیه مسئولان افزایش یافته و در زمان مبارزه با افکار عمومی، واکنشهای آن غیر ممکن می شود در نتیجه می توانیم افکار عمومی را در بسیاری از موارد پایه و اساس تصمیم های سیاسی بحساب آوریم. 15 بنابراین هر نظام سیاسی سعی دارد شعائر اخلاقی کرده حاکم را در اذهان مردم وارد کند. و هرچه کشاکش و تنها بیشتر باشد، تحمیل این امر با سخت گیری و شدت زیادتری همراه می شود. در مقابل فرد نیز به صور گوناگون پنهانکاری روی می آورد و در بعضی از دوره های تاریخی، سرانجام آنکه دروغگو است به مقام قهرمانی می رسد. دروغ به حفاظ و تأمینی، برای فدر در برابر تبلیغات همه گیر تبدیل می شود. 16 نظامهای سیاسی، علی رغم اینکه از لحاظ خط فکری اختلاف داشته باشند نقش مهمی را در ایجاد افکار عمومی بازی می کنند. لذا شهروند عصر جدید تحت سیطره و تسلط کامل ایدئولوژی حاکم نظام سیاسی قرار می گیرد. طبقه حاکمه از طریق وسایلی که در اختیار دارد، مخصوصاً تبلیغ و آوازه گری، در نظر دارد تا آرا و عقاید شهروندان، خود را تحت تاثیر قرار داده و تغییر دهد. بگونه ای که اهداف و مصالح خط سیاسی، فکری حاکم تأمین گردد. تاثیر وسایل تبلیغی در افکار عمومی از امور بدیهی به شمار می رود. چرا که فرد، چــه آموزش دیــده و باسواد باشــد و چه باســواد باشد و چه بی سواد به ناچار باید روزنامه بخواند و یا به رادیو گوش دهد و یا تلویزیون تماشا کند. دگرگونی شگفتی که در وسایل تبلیغ رخ داده، موجب گردیده است تا بین نظام سیاسی که حکومت نماینده آن است و افکار عمومی، رابطه ی متبادل و متقابل بوجود آید. لذا دستگاههای تبلیغ در بسیاری از سیستمها، کانالهای ارتباطی را بین حکومت و افکار عمومی تشکیل می دهند تا حکومت بتواند سیاستهای خود را ارایه نماید. و بدینترتیب شهروند بطور ناآگاه خود را به سوی ساختن تفکری خاص سوق دهد. تا نهایتاً در خدمت اجرای اهدافش قرار گیرند. و به همین دلیل سیستمهای سیاسی بسیاری تلاش دارند تا تسلط و مراقبت شدید خود را بر بیشتر وسایل تبلیغی تضمین نمایند. 17
ادوراد برنیز، یکی از چهره های شاخص صنعت روابط عمومی، در کتاب راهنمای خود توضیح می دهد که «دســت کاری آگاهانه و هوشمندانه ی عادات و عقاید سازمان یافته توده ها، عنصر مهمی در جامعه دموکراتیک است» برای تحقق این وظیفه اساسی، اقلیت روشنفکر باید پیوسته و به صورت نظام مند از تبلیغات استفاده کند. زیرا فقط انها هستند که روندهای ذهنی و الگوهای اجتماعی توده ها را درک می کنند.
بنابراین جامعه ما رضایت می دهد که رهبران و تبلیغات، رقابت آزاد را سازمان دهند. نمونه دیگری از «رضایت بدون رضایت» این است که تبلیغات سازو کاری را در اختیار رهبری قرار می دهد تا با آن ذهن توده ها را شکل دهد و بدینسان قدرتی را که بدست آورده در جهت موردنظر خود بکار ببرد. رهبری می تواند افکار عمومی را بدون کم و کاست به همان نحوی که ارتش سربازان خود را کنترل می کند، در مهار داشته باشد. این فرایند «مهندسی رضایتم اساس هر روند دموکراتیک است.
بنابراین همزمان با توفیق مبارزات مردمی در جهت گسترش راه و رسم دموکراسی و رشد پدیده ای که نخبگان لیبرال از آن به عنوان (بحران دموکراسی) نام می برند ـ یعنی هنگامیکه توده های همیشه منفعل و بی اعتنا متشکل می شوند و درصدد بر می آیند تا با حضور در صحنه سیاسی منافع و خواستهای خود را پیش برند و درنتیجه ثبات و نظم حاکم را مورد تهدید قرار می دهند ـ اهمیت کنترل افکار عمومی با وضوح بیشتری مورد تاکید و تصدیق قرار می گیرد. همانطوریکه برنیز توضیح داده است؛ «حق رای همگانی و آموزش عمومی ... و بالاخره حتی بورژوازی نیز از ترس توده ها به پا خاست زیرا به توده ها وعده داده شده بود که حاکم خواهند شد.» والتر لیپ مان، یکی از کهنه کاران کمیته تبلیغاتی ویلسون در مقالات مهم خود درباره دموکراسی متذکر شد که (اقلیتی هوشمند) از (مردان مسئول) باید بر امر تصمیم گیری کنترل داشته باشند. لیپ مان در ادامه توضیح می دهد که اقلیت هوشمند (طبقه ای است متخصص) که مسئول تعیین سیاست و شکل دادن به عقاید عمومی سالم است. آنان باید از مداخله ی توده ی مردم که «نادان و بیگانه هایی مزاحم هستند.» دور باشند. لیپ مان ادامه می دهد: مردم باید سر جای خود نشانده شوند. عملکرد آنان به استثنای انتخابات دوره ای که فردی را از میان طبقه ی متخصص برمی گزینند، باید به نظارت بر اعمال محدود باشد نه اینکه خود مشارکت داشته باشند. رهبران باید آزاد باشند تا بنا به واژه شناسی باند جهانی، در عایقی تکنوکراتیک، دست به عمل بزنند.
هارولد لاسول، یکی از بنیان گذاران علوم سیاسی، در فرهنگ علوم اجتماعی یادآور شده است که آن تعداد محدود از آدمهای باشعور باید نادانی و حماقت توده ها را مورد تصدیق قرار دهند و در برابر جزمهای دموکراسی از این قبیل که آدمی بهترین داور علایق و منافع خود است اطاعت نکنند. توده ها بهترین داور نیستند، بهترین داور ما هستیم توده ها را به خاطر خودشان باید کنترل کرد و در بیشتر جوامع دموکراتیک که اعمال زور امکان پذیر نیست، مدیران اجتماعی باید به فنون کاملاً جدیدی از کنترل و اساساً به تبلیغات روی بیاورند. 18
در مقاله ای که دو تن از محققین جامعه شناس ارتباطات به نامهای پل لازارسفلد و رابرت مرتون در سال 1960، تحت عنوان «رسانه های همگانی، سلیقه عمومی و اقدام اجتماعی سازمان یافته» منتشر انتشار دارند، در مورد چگونگی بهره گیری از رسانه ها در جامعه، چند سوال اساسی مطرح کردند. یکی از این سوالها این بود که گروههای ذینفوذ و پرقدرت اجتماعی چگونه از رسانه ها به منظور کنترل جامعه استفاده می کنند؟ آنها در مقاله خود به این موضوع اشاره دارند که گروههای سازمان یافته و بانفوذ اقتصادی که در میان سایر گروهها از قدرتمندترین آنها محسوب می شوند، برخلاف گذشته مستقیماً از ابزار کنترل افکار عمومی استفاده نمی کنند، و به جای آن از مکانیسم پرو پاگاندار، که در حال حاضر از آن به عنوان (روابط عمومی) یاد می شود بهره می برند. بر اساس تحلیل آن دو، قدرت اقتصادی از (استثمار مستقیم) دست کشیده و به جای آن برای تحقق اهداف خویش از ابزار پرو پاگاندا از طریق رســانه های همگــانی استفاده می برد. در حقیــقت بهره برداری از برنامه های تبلیغاتی ـ تجاری جانشین ابزار تهدید و اجبار شده است. از نظر آنها در حال حاضر یکی از کارکردهای رسانه های همگانی قالب گیری کردن افکار عمومی و سازگار کردن آن با شرایط اقتصادی ـ اجتماعی موجود است.19
برای روشن شدن بیشتر قدرت تاثیرگذاری رسانه ها بر افکار عمومی جا دارد به نظریه (مارپیچ سکوت شکل گیری افکار الیزابت نوئل ـ نیومن) اشاره شود.
نظریه حرکت مارپیچی سکــوت برای رسانه های همگانی در تاثیرگذاری، بیش از سایر نظریه ها قدرت قایل است. الیزابت نوئل ـ نیومن اعتقاد دارد که رسانه های همگانی تاثیر فوق العاده ای روی افکار عمومی دارد. نوئل ـ نیومن این بحث را مطرح می نماید که چنانچه سه ویژگی بارز ارتباط توده یعنی انباشت ـ حضور ( همه جانبه) و هماهنگی با یکدیگر ترکیب شوند قرت زیادی تولید می شود که قادر است بر افکار عمومی اثر بگذرد. منظور از هماهنگی ارایه یک تصویر منسجم از یک واقعه یا موضوعی است که درباره جزئیات و جنبه های مختلف آن بین روزنامه های مختلف، مجلات، شبکه های تلویزیون و سایر رسانه ها اتفاق نظر وجه داشته باشد. تاثیری که عامل هماهنگی باقی می گذارد این است که به انتخاب فردی در رویارویی با واقعه موردنظر، چیره می شود. زمانی که همگان درباره یک واقعه نظر مشابه دارند انتخاب دیگری وجود نخواهد داشت. درنتیجه این تصور بدست می آید که اکثر مردم به واقعه یا موضوع موردنظر می اندیشند که رسانه ها مطرح ساخته اند. حاصل دیگری که در صحنه وارد می شود حرکت مارپیچی سکوت است. معمولاً مردم درباره یک موضوع داغ و مورد بحث همگان علاقه مندند بدانند که نظر آنها جز نظر اکثریت مردم است یا نه پس تلاش دارند دریابند که تا چه اندازه افکار عمومی در مسیر نظر انها در حال دگرگونی و تغییر است. اگر آنها احساس کنند که جز اقلیت هستند، نظر خود را افشاء نمی کنند و درباره آن سکوت اختیار می کنند. هر اندازه مردم بیشتر سکوت کنند و احساس نمایند که هنوز دیدگاه مشخصی ارایه نشده استف همچنان به سکوت خود ادامه می دهند. از نظر نوئل ـ نیومن رسانه ها در این بین نقش مهمی را برعهده بردارند، زیرا منبعی به شمار می روند که مردم برای آگاهی از کیفیت توزیع افکار عمومی به آنها مراجعه می کنند. به نظر وی رســانه ها بر حرکت مارپیچی سکوت از سه طریق تاثـیر می گذارند. اول، رسانه ها با اعلام این موضوع که چه قسمتی از نظریات افکار عمومی غالب است حدسیات مردم را شکل می دهند. دوم اینکه، رسانه ها این گمان را در مردم تقویت می کنند که کدام بخش از افکار عمومی درباره واقعه یا موضوع موردنظر در حال گسترش است. سوم اینکه رسانه ها این گمان را شکل می دهند که شخص می تواند نظر کدام بخش از افکار عمومی را منتشر کند بدون اینکه منزوی گردد. نوئل ـ نیومن معتقد است که تمایل مردم برای صحبت کردن درباره واقعه ای که درباره اش تعبیرهای گوناگون وجود دارد، به میزان زیادی متأثر از تصور و ذهنیتی قرار دارد که به باور شخص، همان افکار عمومی غالب است.
چنانچه شخص تصور کند که تعبیر او با برداشت افکار عمومی در تعارض است سکوت اختیار خواهد کرد. انگیزه شخص برای سکوت ممکن است نتیجه ترس باشد که او از منزوی شدن خود دارد. 20
یکی دیگر از قاعده های اساسی برای جلب نظر هرچه بیشتر عموم مردم این است که به هیچ بهانه ای برخوردی، با هیچ کس بوجود نیاید. پس مطبوعات، رادیو و تلویزیون به دنبال این هستند که تا حد امکان از مسایل و موضوعات مورد اختلاف، مهم و خطرناک دوری نمایند. چون ممکن است موضعگیری در این گونه مسایل بعضی از مشتریان را ناراحت نموده و موجب انزجار گردد. مسلماً اگر ضروری باشد که از این موضوعات سخنی به میان آید چون در قلب اخبار روز جا دارند، این کار با حداکثر احتیاط انجام می شود و تلاش می کنند تا همه را راضی نمایند یعنی به عمق مسأله پرداخته نمی شود، خود را به تفاضل زده و توجه مردم را به انحراف می کشانند، بدین ترتیب با شهروندان طوری رفتار می شود که انگار کودکان عقب مانده اند و شایستگی رویارویی با مشکلات را ندارند. بدین سان به جای اینکه آنان را مهیا کنند تا به مسئولیت خود آگاه باشند برعکس آن را از مسئولیت خود دور می کنند. با این وضعیت، اگر چنین احساس شود که افکار عمومی آماده است تا در جهتی تهییج شود و یا اگر احیاناً دستخوش بحرانی باشد، در این صورت پیروی از آن یا سبقت گرفتن از آن، همرنگ و حتی رنگین تر شدن از مردم، سودبخش و سودآور می شود. نظام خبری سرمایه داری به دنبال خواب کردن مردم در زمان عادی است، آنگاه که باید بیدارشان نگاه داشت و هنگامی که شوریده و آشفته اند و باید آرامشان کرد، آنها را تحریک می کند. 21
دیوئی که یکی از فیلسوفان برجسته قرن بیستم و چهره شاخص لیبرالیسم است تاکید می کند هنگامی که شرکتهای بزرگ با در اختیار داشتن (ابزار تولید، مبادله، تبلیغات، حمل و نقل، ارتباطات) بر زندگی کشور حاکم هستند و با کمک مطبوعاتف کارگزاران مطبوعات و سایر وسایل تبلیغاتی و ترویج، آن را تقویت می کنند دموکراسی معنا و مفهومی ندارد. 22 راست است که دموکراسی بی انتخابات و بی مجلس مقننه برگزیده از سوی مردم، نامفهوم و بی معنی و صورتک دموکراسی است و نه دموکراسی راستین. ولی بسیاری از کسان چنین می اندیشند و گاهی یقین دارند که نفس انجام انتخابات بویژه انتخابات به سبک و شیوه کشورهای آمریکای شمالی و غربی، همان آزادی دموکراسی است. ولی فراموش نکنیم که تحقق انتخابات آزاد و به دور از هرگونه فشار در هیچ جای دنیا حتی در دموکراسیهای غربی نیز دیده نمی شود. 23
در این باره لویی لیبرنس رنگه عنصر فرهنگستان علوم فرانسه چنین نوشته است:
« در غرب انتخابات آزاد است ولی زمینه سازی تبلیغاتی که پیش از آن می شود، مردم را چنان مقهور و مسحور می کنند که بیشترشان بی اراده رای می دهند و زمینه سازی تبلیغاتی برای انتخابات جز به دست قدرتهای سیاسی و مالی امکان پذیر نیست.» 24
نتیجه گیری
آنچه کــه در ایــن مبــحث گفــته شد بر این قضایــا متکی است که افکار عمومی (Puplic opinion) از قرن 19 به بعد در کشورهای با نظام دموکراسی جایگاه خاص خود را پیدا نموده و بر این اساس در تصمیم گیری مدنظر قرار گرفته است.
حکومتها برای اقناع و ترغیب و اثرگذاری بر افکار عمومی و کنترل رفتار و هدایت امور و در نهایت دسترسی به اهدافشان، درصدند تا حمایت و پشتیبانی افکار عمومی را جلب نمایند و دولتها با استفاده از مطبوعات، رادیو و تلویزیون و به طور کلی وسایل ارتباط جمعی بر افکار عمومی تاثیر می گذارند.
آنچه آشکارا قابل رویت است اینکه در بیشتر کشورها افکار عمومی یک قدرت واقعی است و اهمیت آن به رشد سیاسی مردم وابستگی دارد. و دولت و مسئولان اداره کشورها ناچارند که به آن توجه کنند در پاره ای از موارد افکار عمومی آنقدر مهم و پر اهمیت است که تصمیم گیران به رهبران راه گریزی جز پیروی از افکار عمومی ندارند و بدین خاطر است که افکار عمومی یکی از ارکان قدرت سیاسی دنیای معاصر به حساب می آید و کیست که نداند، تشتت افکار عمومی تا چه اندازه جامعه را به هرج و مرج می کشاند. با این وجود لغزش و خطای افکار عمومی در انتخابات و سوء استفاده از آن، در مبارزات سیاسی و غیره قطعی است ولی درجه آن از جامعه ای به جامعۀ دیگر و از زمانی به زمان دیگر متفاوت است.
در جوامع دموکراتیک افکار عمومی مورد توجه گروههای فشار است دولت و گروههای فشار می توانند افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده و آن را در مسیرهایی که مد نظرشان است هدایت نمایند ولی بعد از یقین نمی توان افکار عمومی را به طور همیشگی گمراه کرد. این واقعیت که هر نظام سیاسی سعی دارد شعائر اخلاقی گروه حاکم را در اذهان مردم تزریق کند درست است. نظامهای سیاسی صرف نظر از اختلاف فکری نقش مهی در ایجاد افکار عمومی بازی می کنند و بر این اساس شهروند عصر جدید تحت سیطره کامل ایدئولوژی حاکم نظام سیاسی قرار دارد. دولت و طبقه حاکم از طریق وسایل ارتباط همگانی مخصوصاً تبلیغ قصد دارد تا آرا و عقاید شهروندان خود را تحت تاثیر قرار داده و تغییر دهد بگونه ای که مصالح خط سیاسی، فکری حاکم تأمین گردد. البته گروههای سازمان یافته در عصر حاضر مستقیماً از ابزار کنترل افکار عمومی استفاده نمی کنند بلکه به جای آن از مکانیسیم پروپاگاندا، که امروزه (روابط عمومی) نامیده می شود بهره می جویند. بر اساس تحلیلهای بدست آمده، قدرت اقتصادی از (استثمار مستقیم) دست کشیده و به جای آن برای تحقق اهداف خود از ابزار پروپاگاندا (رسانه های همگانی) استفاده می کند در حقیقت بهره برداری از برنامه های تبلیغات ـ تجاری جانشین ابزار تهدید و اجراب شده است. تاثیر کنترل افکار تا حدی است که در تحقیقاتش نتیجه گرفت، دولت بر مبنای کنترل افکار و نظرات برپا شده است. اصلی که در مورد مستبدترین و نظامی ترین تا ازادترین و مردمی ترین حکومتها نیز صادق است. بعضی هم عقیده دارند که هیوم کارایی استفاده از زور را نادیده انگاشته است و صحیح تر این است که هرچه دولتی آزادتر و مردمی تر باشد، اتکای آن به کنترل افکار و عقاید عمومی برای مطیع ساختن آنها در برابر حاکمان، ضرورت بیشتری پیدا می کند. و کلاً این موضوع را بدیهی می دانند که مردم باید تسلیم باشند. در دموکراسی، حکومت شوندگان این حق را دارند که ر ضایت دهند، اما دیگر جز بیشتری از آنان نمی خواهند. مردم در واژه اندیشۀ ترقی خواه جدید، می توانند تماشاگر باشند اما به هیچ وجه شرکت کننده نیستند. عرصه سیاست چنین است. باید از ورود توده های مردم به صحنه های اقتصادی که اساساً رخدادهای جامعه را تعیین می کند به کلی جلوگیری کرد. بنا به نظریه مسلط دموکراسی، مردم در این عرصه نقشی ندارند.
1ـ احمد نقیب زاده، (درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی)، (تهران، بست، 1382)، صص 229-228 .
2ـ علی اسدی، (افکار عمومی و ارتباطات)، (تهران، سروش، 1371)، صص 7-11 .
3ـ آلفرد سودی، (افکار عمومی)، ترجمه جمال شیرانی، (تهرانف سازمان کتابهای جیبی، 1343)، ص10 .
4ـ عبدالحمید ابوالمحمد، (مبانی سیاست)، (تهران: توس، 1376)، ص 287 .
5ـ حسین تبریزنیا، (مشهد: سیاوش، 1377)، ص31 .
6ـ حسین شبیریه، (آموزش دانش سیاسی)، (تهران: نگاه معاصر، 1382)، ص412 .
7ـ علی میرسعید قاضی و حامد اسماعیلی، (مخاطب شناسی و افکارسنجی (رسانه های جمعی)، (تهران: آن، 1381)، ص63 .
8ـ پرویز صانعی، (حقوق و اجتماع)، (تهران: دانشگاه تهران، 1347)، ج اول، ص 288 .
9ت علی اسدی، پیشین، صص 64-63 .
10ـ محمد آراسته خو، (جامعه شناسی سیاسی)، (تهران، صدوق، 1371)، ص183.
11ـ محمد آراسته خو، همان، ص242 .
12ـ رفیق سکّری، (افکار عمومی، تبلیغ و آوازه گری)، ترجمه حسین کرمی، (بی جا: همراه، 1370)، ص17 .
13ـ علی اسدی، پیشین، صص 14-13 .
14ـ احمد نقیب زاده، پیشین، ص220 .
15ـ عبدالحنید ابوالمحمد، پیشین، ص283 .
16ـ فرانتس نویمان، (آزادی و قدرت و قانون)، ترجمه عزت الله فولادوند، (تهران: خوارزمی، 1373)، ص63 .
17ـ رفیق سکّری، پیشین، صص 24-22 .
18ـ نوام جاسکی، (بهره برداری از مردم، نئولیبراسیم و نظم جهانی)، ترجمه حسن مرتضوی، (تهران: نشر دیگر، 1379)، ص 63-61 .
19ـ هرمز مهرداد، (مقدمه ای بر: نظریات و مفاهیم ارتباط جمعی)، (تهران: فاران، 1380)، صص 82-81 .
20ـ هرمز مهرداد، همان، صص 167-166 .
21ـ موریس اوورژه، (اصول علم سیاست)، ترجمه ابوالفضل قاضی، (تهران: دادگستر، 1376)، ص186 .
22ـ نوام چامسکی، پیشین، ص60 .
23ـ عبدالحمید بوالمحمد، پیشین، ص170 .
24ـ لویی لپرنس رنگه، (فردا چه خواهد شد)، ترجمه علی اکبر کسمایی، (تهران: عطایی، 1362)، ص110 .
نظرات