اگر چه در روز روابط عمومی شایسته تر این است که ما با مثبت اندیشی، فضای حاکم بر روابط عمومی ها را تطهیر کرده و با سیاست تلطیف سازی، تکلیف سازمانی آنها را به آنها گوشزد کنیم، اما ملاحظه واقعیتهای موجود ما را به پردازش های نقادانه بیشتر ترغیب می کند!
مقدمتاً تاکید می کنم که یکی از گسترده ترین الزامات تمامی سازمانهای اجتماعی، برخورداری از ارتباطات درون سازمانی و برون سازمانی است که در این رابطه، ارتباطات برون سازمانی از مختصات و ویژگیهای استثنائی برخوردار بوده و در اصل روابط عمومی ها مولود چنین ضرورت های انکارناپذیری هستند!
تردید نباید کرد که مصادره روابط عمومی ها توسط مدیران، ظلم مضاعفی به سازمانهای تحت مدیریت آنهاست که در درازمدت منجر به کاهش عملکرد سیستم باز و تمایل آن در تبدیل به سیستمی نیمه باز می گردد.
چرا که روابط عمومی ها در راستای ایجاد و گسترش ارتباطات دوسویه فراسازمانی با جامعه و مخاطبان بیرونی یک مجموعه، طراحی شده اند و خصوصی کردن و یکسویه کردن آنها، در اصل عقیم سازی و محرومیت از زایش های اجتماعی و کاهش نقش آفرینی های خاص آنها در افزایش ارتباطات مردمی و طبعاً کاهش حضور و مشارکت اصولی جامعه در برنامه های کلان سازمانی است.
یکی از بیماریهای امروز غالب روابط عمومی ها، کاهش ارتباطات عمومی با جامعه و افزایش سرویس دهی های اختصاصی به مدیران مافوق به قیمت انقطاع مشارکت همگانی است.
بیماری دیگری که روابط عمومی ها را می آزارد، اُفت راستی آزمایی از گزارشات، ارزیابی ها و نظرسنجی های سفارشی و یا فرمایشی است که متاسفانه سوگیرانه تهیه می شوند و موجب شبهه رضایتمندی در مدیر می شود!
بیماری سوم روابط عمومی ها، کاهش تحرک در حوزه بازتاب ها و بازخوردهای عملکرد سازمان و مدیران آن و ترجیحاً مدیر اول سازمان است که گاهی به نابینائی و کم بینائی مدیریت سازمان می انجامد!
بیماری بعدی روابط عمومی ها، عدم ارتباط با فرهیختگان و صاحب نظران جامعه در ارتباط با ماموریت های سازمانی آنها و محروم ساختن مدیر از این مشاوره های رایگان است!
بیماری پنجم روابط عمومی ها، کاهش مطالعه تخصصی و فقدان مقایسه عملیاتی بین سازمان متبوعه و سایر سازمان های دارای وضعیت مشابه و نداشتن چشم انداز مناسب است!
بیماری ششم روابط عمومی ها، جدی نگرفتن ماموریت خود و تشریفاتی دانستن آن و بعبارتی میل به گریز و الحاق به سایر ماموریت های سازمانی است!
بیماری بعدی روابط عمومی ها، فقدان خلاقیت لازم در ابداع روشها و بعهده گرفتن ابتکار عمل ها در مواجهه با مشکلات سازمانی و مشخصاً نبود نگاه مشرفانه به سایر ماموریت های مدیریتی در سازمان متبوعه است!
یکی دیگر از بیماریهای روابط عمومی ها، توهم موفقیت مطلق و انکار بیماری های خود و یا غفلت از بیماریهایی است که توسط کارشناسان مورد شناسائی واقع شده اند!
بیماری نهم روابط عمومی ها، طراحی ضمیمه ای آن در حوزه اختیارات و تصمیمات مافوق و بسنده کردن به عملکردی در حد دفتر مدیر است که این عمل زدگی با روح ذهنیتی روابط عمومی در منافات است!
دهمین بیماری روابط عمومی ها، میل به هماهنگ شدن با مافوق در مقابل قدرت هماهنگ کردن آنها با اختیارات ذاتی سازمان و نیز ضرورتهای زمانی و مکانی ماموریتهاست!
بیماری یازدهم روابط عمومی ها، بیماری روزمرگی و یکنواختی فعالیتها و کاهش انگیزه های کاری و عادت به تکرار و کاهش مسئولیت پذیری ها و دلخوش بودن به تشکرهای موردی مافوق و مدیرنوازی هاست!
بیماری دوازدهم روابط عمومی ها، بیماری فقدان راه حل دهی ها در قبال طرح مشکلات و ارائه انتقادات و انجام نیم بند وظایف ذاتی و در اصل اکتفاء به نقش رابط غیرذیروح است که با یک وسیله ارتباطی و الکترونیکی هم می توان این وظیفه را پوشش داد!
بیماری سیزدهم روابط عمومی ها، کثرت ساختارگرائی و محتواگریزی است که متاسفانه حس منزلت جوئی در نظام سلسله مراتبی سازمانها، آنها را رفرمیسم بارآورده و فعالیتهای آنها را تا حدود زیادی فرمالیته کرده است!
بیماری چهاردهم روابط عمومی ها، عدم استفاده واقعی و بهینه از ظرفیت بالای رسانه های مجازی و غیر مجازی در راستای گسترش ارتباطات برون سازمانی و نیز توسعه اطلاعات سازمانی پیرامون خود است!
پانزدهمین بیماری روابط عمومی ها، نقش آفرینی های منفی در آتش اختلافات بین سازمانها و پرهیز از انجام تحقیقات روشنگرانه از دلایل اختلافها و بعبارتی جوگیرشدن در هیاهوی جوسازی های مدیران رقیب است!
شانزدهمین بیماری روابط عمومی ها، عدم استفاده مطلوب از ظرفیت اطلاع رسانی و روشنگری کارشناسان سازمان در باره مسائلی است که اطلاع افکار عمومی را می طلبد!
بیماری هفدهم روابط عمومی ها، عدم اطلاع و فقدان بروزرسانی مسائل و خبرهای سازمانی در سیستم کاری خود است که عمدتاً ریشه در کاهش ارتباطات درون سازمانی و فقدان سیستم مناسب اطلاع رسانی دارد!
هجدهمین بیماری روابط عمومی ها، میل به تداخل کاری در وظایف سایر بخشهای سازمانی و نیز میل به گریزانی از انجام وظایف خود است که در این رابطه سختی کار فکری و ناهماهنگی های سازمانی را می توان علت این ناکامی ها تلقی نمود!
البته اگر چه باز هم می توان به عناوین و مباحث این سیاهه افزود، ولی بخاطر پرهیز از اطاله کلام و کمک به جمع بندی ذهنی مخاطبان، فعلاً به ذکر همین مقدار اکتفا ء می گردد!
بهرحال نمی توان به استحاله تشکیلاتی روابط عمومی ها بی اعتناء بود و سخنی به اعتراض یا انتقاد نگفت، چرا که ما روابط عمومی ها را تجلی حق حکومتی مردم دانسته و هر گونه سترونی و نازایی را در اصل به مفهوم عینی حذف مردم از صحنه سازمانی و کاهش نرخ حضور مردمی محسوب می کنیم.
احیای کیفی روابط عمومی ها، بازگرداندن افکار عمومی جهت مشارکت همگانی در مدیریت جامعه است و ما نباید در این روز گرامی از این مسئولیت خطیر و قابلیت ضمیر غفلت ورزیده و تنها به خوش و بش ها و تبریک گوئی های متداول و کسالت آور بسنده کنیم!
یادمان نرود که روابط عمومی برای اطلاعیه نویسی، بیانیه نویسی، پارچه نویسی و هماهنگ کردن خبرنگاران برای مصاحبه با مدیران و مواردی از این دست نیست، بلکه روابط عمومی یکی از کانون های تاثیرگذاری، سیاست گذاری، تصمیم گیری، مشارکت جویی، مشاوره خواهی و در اصل اتاق فکر دائمی یک تشکیلات با محوریت مردم و فرهیختگان جامعه برای تقویت مدیریت محسوب شده، تا جائیکه می توان روابط عمومی را مدیر مردمی یک سازمان دانست!
امیدوارم که چنین مناسبت پر قدر و قیمتی، به مقدمه و انگیزه ای برای توسعه آشنائی اعضای روابط عمومی به وظایف روابط عمومی مبدل شده و بعبارتی زمینه ساز ایجاد فرصتی برای عمومی شدن روابط عمومی ها گردد.