دانشگاه علمی کاربردی
واحد 13
عنوان:
گزارش کارورزی
محل کارورزی:میدان فاطمی خیابان جویبار،ک براداران غفاری، پ 6،واحد روابط عمومی
استاد:
جناب آقای سالاریان
دانشجو:
زلفعلی بیگی
91138049270634
تابستان 1392
از زمانی که تهران به صورت پایتخت سلسله قاجاریه در آمد افزون بر روشهای سنتی که از دیرباز وجود داشت، حاکمان و کلانتران شهر نیز وظایفی بر عهده گرفتند که بخشی از آنها چون نظافت معابر و میاه و جلوگیری از تجاوز و نیرنگ در کسب و تخلفات دیگر در زمره تکالیف کنونی شهرداریها قرار گرفت. در دوره ناصرالدین شاه نهاد حسبه که ریشههای تاریخی و دینی داشت به گونه ای زنده شد و با عنوان اداره احتسابیه گاه مستقل و زمانی منظم به نظمیه بی آن که وظایف آن دقیقاً روشن و تفکیک یافته از دیگر وظایف شهری باشد موظف به انجام اموری شد که در دورۀ بعد از مشروطیت نسبتا سامان بیشتری یافت. البته در پیدایش این نهاد نیز اثرات خارجیان خاصه پس از مسافرتهای ناصرالدین شاه و مظفر الدین شاه به اروپا مشهود گردیده است. اقامت سفیران و نمایندگان خارجی در تهران آن روزگار دولت را نسبت به برپایی چنین نهادی مصممتر کرد. در دوره ناصرالدین شاه نخستین وظیفهدار نهاد احتسابیه میرزا محمود خان کاشانی (عموی فرخ خان امینالدوله غفاری) با لقب احتساب آقاسی و بعد احتساب الملک بود. و پس از وی تا پایان جنبش مشروطیت خاصه پس از توسعه تهران چند تن دیگر نیز به همین لقب مفتخر شدند.
پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان، به واسطه آشناییهایی که با اصول تقسیم کار و روند اداره شهر در جوامع غربی داشتند تصمیم گرفتند طبق ضوابط خاصی به ساماندهی اوضاع شهر تهران بپردازند و در راستای آن تصمیم به جای میرزا عباس خان مهندس باشی که در دروه سلطنت ناصرالدین شاه توسط وی برای اداره تهران تعیین شده و به دلیل دخالتهای شاه و اطرافیانش عملاً نتوانسته بود کار چندان چشمگیر و قابل اعتنایی انجام دهد کسی را به ریاست شهر منصوب کنند و اجرای امور شهری را به عهده وی بگذارند که مسوولیتهایش مشخص باشد و آنها را بر اساس اختیاراتی مشخص و از پیش تعیین شده انجام بدهد و همان تفکر مقدمه تاسیس تشکیلاتی با عنوان بلدیه شد. به عبارت بهتر طرح ایجاد سازمان بلدیه پس از استعفای میرزا نصرالله خان مشیرالدوله به عنوان رئیس نخستین کابینه قانونی و مطابق این خواست مجلس که وزیران باید مسئول و در برابر دولت جوابگو باشند در تاریخ 29 اسفند سال 1285 ه.ق در مجلس اول مطرح شد. هدف اولیه از تاسیس بلدیه حفظ منافع شهرها و برآورده کردن حوایج شهرنشینان مثل اداره کردن اموال منقول و غیر منقول نگهداشت سرمایههای متعلق به شهر ایجاد تسهیلاتی برای دسترسی آسان مردم به مواد غذایی، تمییز نگه داشتن کوچهها، میدانها و خیابانها و ...
بر اساس مصوبه مجلس محمدخان قاجار دولو ماموریت یافت تا نظامنامه بلدیه را تدوین کند و او جزوهای در خصوص وظایف بلدیه و مامورانش و همچنین محدوده فعالیت و اختیارات آنها تنظیم کرد که به نظامنامه بلدیه معروف شد و مشتمل بر پنج فصل و 108 ماده بود. این قانون که ترجمه و اقتباس از قوانین شهرداریهای فرانسه و بلژیک بود بعدها پایه و اساس شکل گیری شهرداری در تهران شد. این نظامنامه در بیستم ربیعالثانی سال 1325 قمری به تصویب نمایندگان مجلس رسید و نامگذاری بسیاری از خیابانها و کوچههای شهر و حتی شماره گذاری خانهها و دکانها را به دنبال داشت و گفته میشود تامین روشنایی چند خیابان شهر در شبها و رساندن آب آشامیدنی به خانهها با گاریهای بشکه دار، نظافت و آب پاشی خیابانها نیز از همان زمان و توسط خود محمد خان قاجار دولو شروع شد.
با روی کار آمدن رضا شاه به عنوان نخست وزیر روند تمرکز گرایی دولت با شدت بیشتری دنبال شد و دولت در تاریخ 30 اردیبهشت ماه 1309 قانون جدیدی برای تشکیلات بلدیه تصویب کرد. متن آن قانون به منظور رفع مشکلات دولت در زمینه امور شهر تدوین شده و نحوه دریافت عوارض و مالیاتها را برای دولت مشخص و راحت تر کرده بود. در سال 1308 ه.ش چهار شعبه بلدیه به نام بخش در چهار نقطه شهر تشکیل شد و در سال 1315 تعداد بخشها به هشت رسید.
بعد از جنگ جهانی دوم و عزل رضا شاه و به قدرت رسیدن پسرش محمد رضا فعالیت شهرداری به همان شکل سابق تا سال 1328 ادامه یافت. در سال 1328 به دلیل مشکلاتی که در سطح شهرها به شم میخورد و از آن جا که مردم نقش چندانی در امور شهرری نداشتند دولت تصمیم گرفت انجمنهای شهری را مجددا فعال کند. اما چون به تشکیل انجمنهای شهری از دیدگاهی قدرت گرایانه و از بالا نگاه میشد و هدف این بود که در تشکیل انجمنهای شهری قدرت دولت هم لحاظ شود قدرت زیادی به انجمنهای شهری و شهرداری داده شد و آنها عملا ویژگیهای یک نظام تمرکز گرا را پیدا کردند اما از دهه 1330 به بعد تغییراتی که در شرح وظایف و سیستم اداری شهرداری به وجود آمد این نهاد شهری به شکل و شمایل امروزی خود نزدیکتر شد.
عزل و نصبهای پیاپی شهرداران که از سالهای اولیه بعد از شهریور 1320 شروع شده بود در سالهای بعد نیز همچنان ادامه یافت که اسامیاین شهرداران به ترتیب عبارتند از: مصطفی قلی رام، محمد سجادی، سید مهدی عماد السلطنه، فضلالله بهرامی، عباسقلی گلشائیان، غلامحسین ابتهاج، محمود نریمان، مهدی مشایخی، محمد خلعتبری، حسامالدین دولت آبادی، محمد مهران، مهدی نامدار، ارسلان خلعتبری، نصرالله امینی، سید محسن نصر، سرتیپ محمد علی صفاری، نصرتالله منتصر، سرلشکر محمد دولو، موسی مهام، ناصر ذوالفقاری، فتح الله فرود، احمد نفیسی، علی اکبر توانا، ضیاءالدین شادمان، تقی سرلک، منوچهر پیروز، جواد شهرستانی و غلامرضا نیکپی که از جمله شهردارانی است که بیشترین طول دوره ریاست را در شهرداری تا قبل از انقلاب داشته است. وی به مدت هشت سال یعنی از سال 1348 تا 1356 شهردار بود.
به عقيده اکثر تاريخ نگاران ، قاجاريه در اصل طايفه يياز نژاد مغولبودند، که همراه با چنگيز و جانشينان مهاجهم او به کشورهاي اسلامي آن روزگار آمده ، در « ايران » ، شامات و مخصوصآ در حدود ارمنستان مستقر شده بودند. اين طايفه به هنگام تشکيل سلسله صفويه به ياري شاه اسماعيل صفوي ، مؤسس اين سلسه ، شتا فتند . پنجاه سال بعد ، در زمان شاه عباس اول ملقب به « کبير » ، که پنجمين پادشاه سلسله صفوي بود ، قاجاريه براساس مقاصد سياسي – نظامي خويش از محل اصلي خود به نقاط مختلف کوچ دادو به مرور زمان، آن دسته از قاجاريه که به منظور جلوگيري از دستبرد هاي ترکمانان در استرآباد و گرگان مستقر شده بودند ، در اواخر عهد صفوي قدرت و شوکت بسيار يافتند و چابک سوران در ظهور « نادر » که از نوابغ عصرخود بود ، در ارتش جهانگشاي او نقش مهمي داشتند و حکومت استر آباد و گرگان نيز معمولا در دست بزرگان طايفه بود . « نادر » که در پايان عمر خوددچار جنونقدرت شده بود ، بعد از دوازه سال سلطنت و آن همه فتوحات نمايان در ماوراي مرزهاي ايران ، سرانجام به دست سران « قزلباش » که از فرماندهان سپاه او بودند ، کشته شد و با مرگ او ، که در 257 سال پيش اتفاق افتاد ، بار ديگر خان هاي مدعي سلطنت و سران ايلات و عشاير براي تصاحب تاج و تخت به جان هم افتادند . در روزگار قديم تغيير سلطنت هميشه با آشوب ها و قتل و غارت ها و جنگ ها ي خونين همراه بود . خونها ريخته مي شد و خانمان ها برباد مي رفت و هميشه ملت مظلوم ، وجه المصالحه مناقشات اهل قدرت بودتا ظالمي برود و ظالمي ديگر به جاي او بنشيند . باري « نادر » که کشته شد ، رقيبان به جان هم افتادند . جنگ هاي خونين مدعيان سلطنت يازده سال نمام به طول انجاميد و سرانجام از مدعيان تاج و تخت ايران دو نفر بيشتر باقي نمانده ، يکي از اين دو « محمد حسن خان قاجار ، پدر آقا محمد خان ، مؤ سس سلسله قاجاريه ، بود که بر سواحل خزر و شمال ايران تا اصفهان مستولي بود ، و ديگري کريم خان زند که بر فارس و قسمتي از ايران غربي فرمانروايي داشت . اما تقدير چنان رقم ده بود که محمد حسن خان با وجود فتوحات درخشاني که کرده بود به دست خودی ها کشته شود و چنين شد . « آقامحمد خان » قاجار ، بعد از کشته شدن پدر، از بيم دشمنان خانوادگي که قصد جانش را داشتندبه « صحراي يموت » گريخت و نزد ترکمانان پناه جست و بعد از چهار سال دربدري و آوارگي به دربار کريمخان زند برده شد و « خان زند » او را تحت حمايت خود گرفت و با خود به شيراز برد . « آقا محمد خان قا جار » ، که در کودکي به وسيله دشمنان پدرش « مقطوع النسل » شده بود، تا هنگامي که ساعات عمر « خان زند » به شمارش افتاد به گروگان در دربار کريمخان بود، و چون به وسيله يکي از زنان حرم که با او نسبتي داشت از مرگ قريب الوقوع خان زند با خبر شد ، تصميمي بموقع گرفت ، منتظر مرگ کريمخان نماند ، خان را مرده انگاشت و با چند تن از سران قاجاريه ، که مثل خود او در دربار کريمخان گروگان بودند ، بي خبر از شيراز گريخت و به تاخت خود را به دهکده « تهران » رسانيد ، يعني همان دهکده يي که مقدر بود پايتخت جديد ايران باشد . اين واقعه در 1193 هجري قمري ، يعني 225 سال پيش اتفاق افتاد .
« تهران »، پيش از اسلام و بعد ازآن ، از « ري » تبعيت داشته و « ري » از شهرهاي بزرگ و معتبر مشرق زمين بوده است تا آنجا که شهرت و ثروت اين شهر از قلمرو تاريخ به عالم شعر و ادب رسيده و دوبيتي هاي منسوب به بابا طاهر عريان :
« دوچشمونت پياله پرز مي بيدوزلفونت خراج ملک ري بي »
حکايت از آن دارد که ثروت سرشار مردم « ري » زبانزد مردم آن روزگار بوده است . نام « تهران » را در متون قديم اسلامي در ترجمه احوال يکي از محدثين بزرگ به نام « محمد بن ابو عبداله حافظ تهراني رازي » مي بينيم . اين اثر مربوط به 1157 سال پيش است و اين خود دليل بر آناست که در آن روزگار دهکده يي به نام « تهران » وجود داشته و از آبادي هاي حومه « ري » به شمار مي رفته است . در فارسنامه « ابن بلخي » نيز که مربوط به سال هاي 500 تا 510 هجري قمري يعني 918 سال پيش مي باشد . از « تهران » به خاطر انارهاي خوبش ياد شده است . اگر چه در آثار مکتوب قديمي از تهران قبل از اسلام نام برده نشده است ، ليکن کاوش هاي باستان شناسي 1321 شمسي در دهکده « دروس » شميران نشان مي دهد که در اين منطقه ، در هزاره دوم پيش از ميلاد ، مردمي متمدن زندگي مي کرده اند. همچنين کاوش هاي ديگري که در 28 سال پيش در ارتفاعات قيطريه انجام شد، حاکي از آن است که اين پهنه در سه هزار سالپيش ،محل زندگي مردمي متمدن بوده است و همين بررسي ها نشان مي دهد که « تهران » در اعصار قبل از اسلام از مناطق مذهبيبود ه و آيين زرتشتي در اين منطقه رونق داشته است . همچنين پرستش « مهر » و آيين « ناهيد پرستي » نيز در جلگه پهناور « تهران » از رواج کامل برخودار بوده است.
در متون قديم از محلات « عودلاجان » و « چال ميدان » و « بازار » و « سنگلج » به عنوان قديمي ترين مناطق « تهران قديم » ياده شده است . همچنين از مطالعه اين متون چنين برمي آيد که مردم دهکده « دولاب » و « تهران » پيرو مذاهب اهل سنت و اهالي « ونک » و « فرح زاد » شيعه و زيدي مذهب بوده اند . در کتاب « آثار البلاد » زکرياي قزويني نيز ، که مربوط به 674 هجري قمري ( يعني 744سال پيش ) است ، اطلاعات جالبي درباره مردم اين دهکده وجود دارد در اين کتاب « تهراني » هامردمي سرسخت و ياغي ، باج نده و ستيزه جو توصيف شده اند . همچنين آمده است که « تهران » دوازه محله دارد و اهل هر محله با محله ديگر در نزاع اند و به سلطان وقت خراج نمي دهند ، خانه هايشان نيز در زير زمين است. اين نکته را ياقوت حموي نيز در کتاب « معجم البلدان » آورده و نوشته است : « خانه ها ي ايشان را ديديم که به تمامي در زير زمين ساخته شده است و راه عبور درهايي که به خانه ها مي رسد ، در نهايت تاريکي و صعوبت عبور است ، اين کار را براي جلوگيري از تهاجمشبانه و غارت سپاهيان مي کنند و ، هرگاه خانه ها چنين نمي بود ، کسي در آنجا باقي نمي ماند . »
گرچه امروزه انتخاب تهران به عنوان پايتخت ايران از ديد کارشناسان محيط زيست خبطي بزرگ و خطايي نابخشودني به شمار مي آيد ، اما آن روز که آقا محمد خان قاجاراين دهکده کوچک را پايگاهي براي استقرار حکومت قاجار قرارداد ، تصميمي درست ، بجا و سرنوشت ساز گرفت ، زيرا موقعيت نظامي –جغرافياييتهرانطوريبودکهپشتسرشدرشمال،چابکسوارانقاجارگوشبهزنگبودندوزيرپايشدرمرکزوجنوبايران،مهم ترين مدعيان سلطنت خونين ترين نبردها را تدارک مي ديدند . در شرايطي که ملوک الطوايفي و خانخاني ، ايران را تکه تکه کرده بود و در هر گوشه اي خاني سر برآورده ، ادعاي سلطنت مي کرد ، مهمترين عامل در انتخاب پايتخت موقعيت نظامي –جغرافياييآنبود؛وتهرانميتوانست همان جايي باشد که آقا محمد خان مي خواست يعني مرکز ثقل سلطنت جديد و ستاد نظامي خان قاجار . روزگار به کام خون آشامان بود . هنوز چند سالي بيشتر از مرگ نادر نمي گذشت که خون آشام ديگري ، که البته نبوغ نظامي هم داشت ، سر برآورده بود تا آنچه را نادر فرصت ويران کردنش را پيدا نکرده بود ، او به ويراني بکشاند و بيگناهاني را که اجل به نادر مهلت نداده بود خونشان را بريزد ، او از دم تيغ بي دريغ بگذراند ، و خانمان ها بر باد دهد و کله منارها بسازد .
در غرب هم جمهوري خواهان فرانسه به قدرت رسيده بودند . « بناپارت » در آستانه ظهور بود تا چند صباحي ديگر ، آن سوي دنيا را به خاک و خون بکشد ؛ با جانشين همين « خواجه تاجدار » طرح دوستي بريزد ، سفير فوق العاده به دربار او بفرستد ، هداياي بيشمار ، مستشاران نظامي و اسلحه و ساز برگ روانه کند و در گرما گرم نبرد ، رفيق نيمه راه باشد ، ايران را تنها بگذارد ، ملت ايران را وجه المصالحه روس و انگليس کند و چنان بار کمر شکني بردوش اين مردم بي گناه بگذارد که تا « انقلاب اسلامي » زمين گذاشتني نباشد. باري ، تهران به خاطر شرايط بسيار مساعد سوق الجيشي اش عملاً پايتخت و ستاد نظامي « خواجه تاجدار » شد . اما تهران چه بود و چه داشت ؟ هيچ ! دهکده يي بود با ده پانزده هزار جمعيت . نه کاخي داشت تا سزاوار پادشاه باشد ، و نه مهمانسرايي که آبروي « خواجه تاجدار» را در پيش سفيران شاهان و فرمانروايان جهان حفظ کند .
سيصد سال پيش از آنکه خواجه تاجدار تهران را پايتخت خود کند ، به دستور شاه طهماسب اول صفوي ، فرزند شاه اسماعيل مؤسس اين سلسله ، با رويي به گرد اين آبادي کشيدند ، و اين کار هيچ دليلي نداشت جز اينکه پايتخت شاه طهماسب اول در قزوين بود و چون او غالبا به زيارت حضرت عبدالعظيم ( ع ) مي آمد، مي خواست در جوار حرم مطهر استراحتگاهي داشته باشد . تاريخ نويسان نوشته اند که : « شاه طهماسب در سنه 961 هجري قمري فرمان داد تا بارويي دور تهران بنا کنند . مسافت اين بارو ، شش هزار قدم بود . و نيز شاه طهماسب دستور داد تا به عدد سوره هاي مبارکه قرآن مجيد 114 برج در اين بارو بسازند و در هر برجي يک سوره از سوره هاي قرآن کريم را حک کنند . همچنين به دستور شاه طهماسب صفوي ، براي تهران چهار دروازه ساختند که رو به چهار سوی دنیای پیرامون داشت، (از شمال به میدان توپخانه و خیابان سپه، از جنوب به خیابان مولوی، از شرق به خیابان ری و از غرب به خیابان وحدت اسلامی (شاپور) محدود میشد) و دور تا دور آن خندقي کندند و از خاکش ، قلعه و برج هاي آن را ساختند . چون خاک خندق ها براي ساخت و ساز برج و بارو کفايت نمي کرد از دو محله شهر خاکبرداري کردند . از همان زمان اين دو محل معروف شد به « چال ميدان » و « چال حصار » . »
منطقه شمالي تهران به ظاهر از روزگار گذشته به شاهان و اميران و بزرگان اختصاص داشته ، و اين همان منطقه اي است که بازار تهران و کاخ گلستان در آن قرار دارند . در محلي که پادشاهانقاجار بعدها در آن ارک سلطنتي و کاخ گلستان را بنا کردند قبلاٌ به دستور شاه عباس باغي احداث شده بود به نام « چها ر باغ » و چنارها ي کهن آن به چنارهاي شاه عباسي معروف بوده است.
اين بود وضع تهران به هنگام ورود آقا محمد خان قاجاربه اين شهر ، اما در همان دهه اول فرمانروايي او ، تهران بطور محسوسي رو به آباداني گذاشت . « مسيو اوليويه » ، سياستمدار و پزشک فرانسوي که در اوان ظهور آقا محمد خان قاجار به تهران آمده است ، پايتخت جديد ايران را اين طور توصيف مي کند : « تهران در سطحي خوب و هموار ، که به خوبي آبياري شده است، واقع است . قله دماوند ، که قريب به ده فرسخ در جهت شرقي تهران است ، از همه قله هاي اين سلسله جبال مرتفع تر است و همواره و در تمام فصول مستور از برف است و بعضي اوقات دود از قله آن بيرون مي آيد . عقيده اهالي اين است که روح يکي از سلاطين بدکار ايران در اين کوه در عذاب است » .
پيترودلاواله » ، که در سال 1618 ميلادي ( 1028 هجري قمري ) از تهران گذشته ، نوشته است که : « اين آبادي وسيع و بزرگ است ، اما جمعيت کمي دارد . اکثر محلات اين شهر باغستانهايي است که درختان ميوه دارند . تمامي کوچه ها آب جاري دارند و با سايه درختان چنار پوشيده شده اند ، به همين جهت اين شهر را « شهر چنار » ناميده اند . غير از اين ، چيزي که در خور گفتن باشد ، در اين شهر ديده نشد »
در ايام سلطنت سلسله صفويه ، شهر تهران شهر چندان قابلي نبوده است و جمعيت کمي که در آن ساکن بوده اند ، مايه شهرتي براي اين شهر نشده اند . تهران مزيتي نداشته است جز اينکه اراضي آن وسیع و حاصلخيز بوده و به خوبي آبياري مي شده است . مردم تهران دهقان و زارع بوده اند ، و محصولاتزمين هاي آنان ، غير از گندم و جو و حبوبات ، چيز ديگري نبوده است . البته چون گله هايي هم داشتند ، پشم نيز عمل مي آورند و تمامي اين پشم به قزوين و قم حمل مي شده است . در فتنه افغان ، مهاجمين افغاني به بهانه اينکه دروازه شهر را دير گشوده اند، دست به کشت و کشتار مردم تهران زدند و شهر را بکلي خراب کردند .
« مسيو اوليويه » در يادداشت هاي خود پس از اشاره به سوابق تاريخي تهران و بناهاي صفوي و خراب شدن و انهدام آن بنا ها در فتنه افغان ، مي نويسد :
« آقا محمد شاه که پايتخت خود را در اين شهر قرار داد ، کاروانسر اهاي خوب و مکان هاي مرغوب بنا کرد . چنانکه امروزه تهران بهترين شهر هاي مملکتايران شمرده مي شود . ارک و عمارت شاهي ، کمال وسعت و نيکويي عمارت و زينت باغ و فراواني آب را دارد اين ارک در طرف شمالي شهر واقع شده و به قدر يک چهارم شهر بزرگي دارد و مانند خود شهر به شکل مربع با ديوارهاي بلند و عريض با خندقي پهن و عميق ، مصون و محفوظ است و تمامي اين حصار از گل ساخته شده است . حصار شهر ، همان طور که گفته شد ، مربع است و به مقدار دو ميل ( هر ميل 1600 متر ) بيشتر دور دارد ، اما به قدر نصف داخل آن مسکون نيست . باغهاي وسيع پر از درخت ميوه در آن است و در وسط هر ضلعي از بارو ، دروازه يي ساخته اند که به هنگام ضرورت و محاصره ، به وسيله برج هاي گرد و مدور ، که به قدر سيصد قدم بيشتر است و دو عراده توپ در آن مي توان جاي داد ، شهر و دروازه ها محفوظ مي مانند . »
« مسيو اوليويه » ، سياستمدار و پزشک معروف فرانسوي ، آن گاه به پيش بيني آينده تهران مي پردازد و عظمت امروزي تهران را پيش بيني .و به عبارت بهتر پيشگويي مي کند :
«
با وجود سعي و کوشش زيادي که آقا محمد شاه در ازياد جمعيت شهر به عمل مي آورد و حمايت و اعانتي که از کسبه و تجار مي کند ، خاصه آنهايي که به تازگي به تهران مهاجرت کرده در آن شهر مسکن مي کنند ، هنوز جمعيت آن تاريخي که ما وارد شديم ( 1211 هجري قمري ) بيشتر از پانزده هزار کس نبود . قراول و عملجات ديواني را نيز که به قدر سه هزار نفر مي شدند ضمن اين جمعيت به شمار آورديم به نظر مي رسد که اگر جانشينان آقا محمد شاه در اين شهر سلطنت کنند جمعيت اين شهر بسيار عظيم شود » .
« مسيو اوليويه » آن گاه به آب و هواي تهران اشاره مي کند و از گرمي هوا و ناسالمي آن مي نالد و درجه حرارت را در تابستان 27 الي 30 درجه ذکر مي کند، بقيه خاطرات او را مي خوانيم:
« هواي تهران سالم نيست. در اواخر تابستان در اينجا امراض خطرناک و نوبه و تب و لرز صفراوي عموميت پيدا کرده که تا اواسط زمستان ادامه دارد. در فصل تابستان غير از اشخاصي که به جهت ضرورت شغلي و يا کارهاي لازم و ضروري مجبور به توقف در تهران باشند، يا بي چيزي و فقر مانع از حرکت آنها باشد، کسي در شهر نمي ماند اهل تهران تا اواخر پائيز که خطر ناکترين اوقات است در خارج شهر مي مانند و بعد مجدداً به شهر برمي گردد. درجه حرارت و گرمي در تهران به 27 تا 28 درجه مي رسد و باد شمال، که تابستان منضماً از جانب درياي خزر مي وزد و هوا را معتدل مي کند، در ماه هاي « ژوئن » و « اوت » قطع مي شود يا اينکه باد، شرقي يا غربي مي شود اگر چه اين امر به ندرت اتفاق مي افتد، ولي در صورت شرقي يا غربي شدن باد حرارت به 29 الي 30 درجه مي رسد. »
آب تهران طعم آب مرداب را دارد !
« مسيو اوليويه » آن گاه به آب نا سالم و سنگين تهران اشاره کرده مي نويسد :
« علاوه بر نا سازگاري هوا ، بدي آب است که طعم آب مرداب را دارد. آب تهران تمامي، از جانب کوه مي آيد و فراوان است بوي آب تهران از آن جهت است که مسير قنات ها را درست پاک نمي کنند. ايرانيان، به استعمال يخ بسيار مايل و راغب هستند، لذا در تمامي شهر ها يخچال دارند و در فصل تابستان يخ به وفور وجود دارد و ارزان مي فروشند ايرانيان يخ را مثل قند و نبات مي خورند »
ورود آزاد ، خروج ممنوع
« مسيو اليويه » آن گاه به مقرراتخروج از تهران اشاره کرده مي نويسد: « به علت آنکه در تهران بسياري از اشخاص، از بزرگان و روساي قبايل، به عنوان گروگان آقا محمد خان قاجار وجود دارند که حق خروج از پايتخت را ندارند ، در اين صورت هر کس به تهران داخل مي شد مانعي نبود ، اما هر کس مي خواست از دروازه بيرون رود بايد از حاکمشهر اجازه مخصوص مي گرفت و الا مانع مي شدند . »
"مسيواوليويه" آن گاه به تشريفات ورود آقا محمد خان به تهران اشاره ميكند،« و اين زمان مصادف است با بازگشت او از خراسان و مصادره جواهرات نادري.
روز چهاردهم عمارت را آب و جارو زده صفا ميدادند كه شاه تشريف خواهد آورد. روز پانزدهم شاه نيامد، چون ساعت سعد نبود. دو روز تاخير شد. تمام ايرانيان از بزرگ و كوچك و عالم و جاهل هيچ كاري را بدون اختيار ساعت سعد، نميكنند.
روز بيستم شاهوارد شهر شد، تشريفات ورود ايشان را به واسطه شليك توپ خبر داند، دو ساعت به ظهر مانده در عمارت دوم خود فرود آمدند، جواهرات بسياري زيب پيكر خود كرده بودند، خاصه بازوي ايشان كه غرق جواهر بود، اين جواهرات بعضي از بازماندگان كريمخان زند گرفته شده و بعضي نيز از نبيره نادرشاه كه در همين سفر به چنگ آمده بود.»
"مسيواوليويه" آن گاه به بررسي افكار عمومي مردم ايران پرداخته مينويسد: « حقيقت اين است كه آقا محمدخان نظمي بنيان نهاده، راهها كمال امنيت و كاروانيان و مسافرين از گزند راهزنان ايمن شدهاند و در تمامي قلمرو مملكت آسودگي به صورت ظاهر وجود دارد. اما آيا اين سختگيريها ميتواند ادامه داشته باشد؟ از اولين قدمي كه به ايران نهاديم، به چشم خود ديديم كه در كرمانشاهان، همدان، و در تهران مردم به طور مكرر در كوچه و بازار از شدت حرص و ظلم شاه ميناليدند وما هر قدر بيشتر در ايران توقف كرديم و هر قدر زيادتر مطلع شديم بر حيرت و تعجب ما افزوده شد كه شخصي مانند آقا محمدخان كه در دوازده سالگي مقطوعالنسل شده و تا سن چهل سالگي تحت نظر و محبوس بوده است و خانزادهاي است بدون هيچگونه فضيلت روحاني و قوه جسماني، چگونه ممكن است به سلطنت برسد؟» كسي كه مقطوعالنسل شده و مردم او را به نظر تحقير مينگرند و بارها از دشمنان خود شكست خورده و طمع، حرص، غرور و وحشيگري او موجب شده است كه كسي با او همدل نباشد، كدام معجزه او را به تاج و تخت رسانده است؟»
باري، با آنكه در همان اول فرمانروايي « خواجه تاجدار»، تهران روبه توسعه وآباداني گذاشت، در مقايسه با شيراز و كاخهاي مجللي كه او دوران اسارت و تحتنظر بودنش را در دربار كريمخان گذرانده بود، دهكدهيي بيشتر نبود. براي خان قاجار هم كه خلق و خوي ايلياتي داشت و اهل تشریفات نبود و اوقات زندگيش راپشت اسب و در ميدانهاي نبرد ميگذراند، فرقي نميكردكه كجا اطراق كند و كجا بخوابد. شاهان بعدي قاجار هم كه قصرها و كاخها داشتند بنا به خلق و خوي ايلياتي خود، خيلي ساده زندگي ميكردند.
كوتاه سخن آنكه در زمان بنيانگذار سلسله قاجار، تهران در حدود 15 هزار نفر جمعيت داشت و حدود شهر از شمال به خياباني كه بعدها سپه ناميده شد، از مشرق به خيابان ناصرخسرو، از سوي غرب به خيابان جليلآباد و از جنوب به خيابان بوذرجمهري محدود می شد.
خواجه تاجدار در اوج قدرت و پيروزي كشته شد.
سحرگاه روز 12 ذيالحجه 1211 هجري قمري، هنگامي كه «خواجه تاجدار» در اردوگاه سپاه پيروز خود، واقع در يكي از قلعههاي تسخير شده شهر «شوشي» (گرجستان)، در خواب بود، سه نفز از نوكرانش كه شب پيش مورد غضب او قرار گرفته بودند و شاه به آنها وعده مرگ داده بود، وارد خوابگاه آقا محمدخان شدند و به ضرب شمشير او را از پاي درآوردند، همچنانكه پنجاه و يك سال پيش از آن نيز فرماندهان سپاه نادر او را در خواب خوش غافلگير كرده، سرش را از تن جدا كرده بودند.
آقا محمدخان و نادرشاه سرنوشت يكساني داشتند، با اين تفاوت كه سلسله افشاريه، بعد از مرگ نادرشاه، به زودي منقرض شد، ولي سلسله قاجاريه حدود يكصد و سي سال ديگر برقرار ماند و شش پادشاه از تبار قاجاريه بر تخت سلطنت نشستند.
«آقا محمدخان قاجار» و جانشينش «فتحعلي شاه» كه برادرزاده او بود، آخرين پادشاهان سنتي ايران بودند كه خود پيشاپيش سپاهيان شمشير ميزدند، بعد از اين دو، شاهان كاخ نشين شدند و پا به عرصه نبرد و كارزار ننهادند.
همچنين آقا محمد خان و فتحعلي شاه آخرين پادشاهاني بودند كه بدون تاييد خارجيان به سلطنت رسيدند. تا زمان اين دو پادشاه، تصاحب تخت و تاج ايران در گرو تدبير و شمشير مدعيان سلطنت بود، اما بعد از آن سرنوشت قدرت و حكومت ديگر در ميدانهاي جنگ رقم زده نميشد و رسين به تخت و تاج بدون موافقت روس و انگليس ميسر نميگرديد.
فرستادگان ناپلئون بناپارت، كه در زمان فتحعلي شاه قاجار به ايران آمدهاند، جمعيت اين شهر را سيهزار نفر نوشتهاند. يكي از ديپلماتهاي انگليسي هم كه 196 سال پيش به تهران آمده است، طول حصار شهر تهران را 4/5 تا 5 مايل ذكر كرده، مينويسد:
«تهران 6 دروازه دارد. سردر دروازهها را كاشيكاري كرده، صورت ببر و حيوانات ديگر را بر كاشيها نقش كردهاند»
و هم او در مورد عمارت و ابنيه تهران مينويسد:
«خانههاي تهران چندان خوب نيست و غالباً با خشت خام بنا شده است. تنها بنايي كه قابل ملاحظه است مسجد شاه ميباشد كه ناتمام است. افواها ميگويند كه 150 كاروانسرا و به همين شماره حمام در تهران وجود دارد. اين شهر دو عمارت ييلاقي سلطنتي دارد كه يكي قصر قاجار است و ديگري قصر نگارستان كه مشغول ساختن آن هستند»
يك گردشگر انگليسي به نام «سر رابرت كرپرتر»، كه در سالهاي 1817-1829 ميلادي از تهرانديدن كرده است، مينويسد:
«نيم قرن پيش به سختي به نظر ميرسید كه تهران پايتخت ايران بشود». تهران مدتها موقعيتي تاريك و مبهم داشت تا آنكه ورق برگشت و اقامتگاه سلطنتي شد. تهران در يك موقعيت مركزي قرار دارد ميان ايالت شمالغربي كه سرحد آن گرجستان است و ايالت شرقي ايران كه هميشه مورد دستبرد تركمنهاست و اقامتگاه متحدان ناراحت افغاني ايران. در حقيقت جهت انتخاب جديد، آقا محمدخان نتوانست محلي بهتر از تهران پيدا كند. شهر تهران با خندقي عميق توسط چهار دروازه احاطه شده است. دروازه جنوب به اصفهان ميرود و دروازه شمال غرب به تبريز. در جلوي هر دروازه به فاصله 200 يارد (هر يارد 91/4 سانتيمتر) يك برج مدور قرار دارد كه بوسيله خندقي محافظت ميشود. اين استحكامات براي زيرنظر داشتن دشمن و سنگربندي ساخته شده است و خروج از دروازهها كاملاً از بالاي اين بناها مراقبت ميشود.
خيابانهاي تهران تنگ و پر از گل و خاك است. شترها، قاطرها و الاغها و چه بسا يك يا دو فيل سلطنتي، مدام از اينجا به آنجا ميروند و خيابانها را مسدود ميكنند.
از دروازه قزوين كه وارد تهران شويد، فضاي باز بزرگي نمايان ميشود كه پر است از حفرههاي عميق و عريض يا به عبارت ديگر گودالهايي كه در زمين فرورفتهاند. در اطراف اين گودالها شكافهاي متعددي هست كه به خانههاي زير زميني راه دارند. »
مسجد شاه، بناهاي باغشاه، برج نوش، كاخ نگارستان، قصر لالهزار و كاخ نياوران ار آثار دوران فتحعليشاه است و امروزه، تمامي آنها جز مسجد شاه و كاخ نياوران از بين رفته است. در زمان فتحعليشاه تغييرات عمدهاي در تهران صورت گرفت و اگرجنگهاي طولاني ايران و روس و غرامتهاي آن نبود، شايد فتحعليشاه فرصت مييافت كه تهران را زيباتر و وسيعتر كند. فتحعليشاه در سال 1250 قمري(168 سال پيش) در حدود هفتاد سالگي بعد از 39 سال سلطنت درگذشت.
اگر ناپلئون پيروز شده بود و فتحعليشاه كه متحد او بود، از فتوحات او سهمي گرفته بود، امروز تاريخ درباره او قضاوت ديگري داشت، ولي مردم ما او را مسئول از دست دادن قفقاز ميدانند. فتحعليشاه اگرچه در جواني دلير و شمشيرزن بود و پا به پاي عموي خود در جنگها شركت ميكرد اما وقتي به سلطنت رسيد، راحتطلب شد و تاريخ از او به نيكي ياد نميكند.
فتحعليشاه قاجار، يك سال پيش از مرگ، فرزند دلير خود «عباسميرزا» را از دست داده بود. اما او به پاس خدمات جانشين از دست رفتهاش و بمنظور قدرداني از دليريهاي او در طي جنگهاي ايران و روس، فرزندش « محمد ميرزا» را به وليعهدي برگزيد و به تبريز فرستاد. از آن هنگام بود كه تبريز وليعهدنشين شد و اين سنت تا پايان سلطنت قاجاريه برقرار ماند.
در تاريخ عضدي آمده است: «وقتي كه خبر مرگ عباسميرزا به تهران رسيد، الله يارخان آصفالدوله با ديدگان گريان و در حالي كه اشك از محاسنش ميچكيد، اين خبر را به شاه داد و گفت: «بحمدالله شاه در هر ولايت يك نايبالسلطنه دارد... » و اين اشارهاي بود به پنجاه و نه پسر شاه. فتحعليشاه در جواب تسليت آصفالدوله به حقيقتي اشاره كرد و گفت:
«اللهيار خان، انصاف نكردي كه گفتي در هر ولايت يك نايبالسلطنه دارم، ميبايست عرض ميكردي بعد از هفتاد سال عمر و چهل سال سلطنت، از دنيا بي اولاد و بي جانشين خواهي رفت.» فتحعليشاه با آنكه بعضي از فرزندانش براستي لايق و شايسته بودند، محمدميرزا فرزند عباسميرزا را به وليعهدي برگزيد و اين پيش از مرگ قريبالوقوع او، مقدمهاي شد براي يك سلسله عصيانها و شورشهاي زيانبار در سراسر ايران آن روز.
باري، فرزندان شاه هنوز متوجه اين نكته نبودند كه ديگر تكليف تاج و تخت مملكت، مثل گذشته، در عرصه كارزار و به قوت بازو و شمشير معلوم نميشود، بلكه قرارداد تركمنچاي شرايطي را تحميل كرده است كه بعد از آن، عامل تعيين كننده سياست خارجي است و تا روس و انگليس موافقت نكنند، هيچ مدعي سلطنتي نميتواند پادشاه ايران شود. به دليل همين ناباوري بود كه بعد از مرگ فتحعليشاه در هر گوشه مملكت يكي از عموهاي شاه مدعي سلطنت شد. حتي يكي از آنها هم در تهران به تخت نشست و به نام خود سكه زد، اما تمامي اين تلاشها بيهوده بود و سرانجام محمدشاه تحت حمايت وزراي مختار روس و انگليس به تهران رسيد و عموهاي مدعي سلطنت، كه هنوز تحولات سياسي را باور نداشتند، از ترس جان فرار كردند و در اقصي نقاط جهان دربدر شدند. ميدانيم كه يكي از موارد قرارداد «تركمنچاي» تضمين سلطنت ايران در اولاد عباسميرزا نايبالسلطنه بود و روسيه در طول سلطنت قاجاريه بر اين تعهد وفادار ماند. اگر جنگ جهاني اول پيش نيامده بود و روسيه از درون متلاشي نشده بود، «رضاخان» هرگز موفق به خلع قاجاريه و تغيير سلطنت ايران نميشد.
اوضاع آشفته ايران در طول سلطنت چهارده ساله محمدشاه، مانعي براي كار عمران و آباداني و توسعه تهران به شمار ميرفت و با وجو د آنكه «حاجي ميرزا آقاسي» صدراعظم درويش مسلك شاه، به حفر قناتهاي تازه و آباد كردن دهات خراب علاقه زيادي داشت، پايتخت ايران در اين دوره توسعه چشمگيري پيدا نكرد. تقدير چنين بود كه نوسازي پايتخت، بعد از مرگ محمدشاه و به دست فرزندش ناصرالدين شاه انجام شود.
پنجاه سال سلطنت ناصرالدين شاه قاجار (1264-1313 هجري قمري) دوران آباداني و توسعه گسترده پايتخت ايران به شمار ميرود و اگر آثار ارزنده آن دوران تخريب نميشد، امروزه تهران يكي از شهرهاي زيبا و ديدني شرق بود. از آنجا كه آثار دوره ناصري بسيار است، به ناچار فهرستوار به برخي از آنها اشاره ميكنيم.
يكي ار بناهاي عهد ناصري ساختمان مدرسه دارالفنون است. اين مدرسه به تشويق ميرزا تقي خان اميركبير احداث شد، اما امیر در مراسم افتتاح آن زنده نبود و ناصرالدين شاه هم هنگام شركت در مراسم گشايش اين مدرسه 22 سال بيشتر نداشت. عمارت دارالفنون، كه قسمتي از آن هنوز باقي است، محوطه بسيار وسيعي بود كه تقريبا تمامي ضلع جنوبي ميدان امام خميني را دربر ميگرفت و آن قدر وسعت داشت كه در آن عمليات ورزشي و مانورهاي پياده نظام و توپخانه اجرا ميشد. در آغاز منظور از ايجاد اين مدرسه تأسيس يك دانشكده افسري با رشته پزشكي نظامي بود، ولي بعدها رشتههاي مختلف علوم به آن اضافه شد.
بناي قصرهاي جديد و تجديد بناي كاخ نياوران
در يازدهمين سال «عهد ناصري» يك سرتيپ فرانسوي كه معلم توپخانه دارالفنون بود، نقشهاي براي تهران فراهم آورد كه در همان زمان به چاپ رسيد. اين نقشه كه اصل آن موجود است، نشانگر آن است كه در 143 سال پيش محوطه پايتخت درون دو قلعه تو در تو قرار داشته است. قلعه اول به دور شهر كشيده شده بود و سه كيلومتر طول داشت. قلعه دوم به حفاظت كاخهاي سلطنتي اختصاص داشت، ديوارهاي قلعه دوم و خندق دور آن، در صورت لزوم، شهر را از محوطه «ارك» و اقامتگاه شاه جدا ميكرد و اگر احياناً دشمني ميتوانست به درون شهر نفوذ كند، حصار و باروي دوم با خندق دور آن، كاخهاي سلطنتي را از هجوم دشمن در امان ميداشت.
در بيستمين سال سلطنت ناصرالدين شاه تغييرات زيادي در ساختار پايتخت بوجود آمد و تهران از سوي دروازه شميران، كه مدخل در «پامنار» قرار داشت، به قدر 1600 ذرع ( هر ذرع 104 سانتيمتر) و از سوي ديگر به اندازه 1000 ذرع توسعه يافت. نظارت بر برنامههاي نوسازي تهران از طرف شاه به «ميرزا يوسف مستوفي الممالك» كه صدر اعظم شاه بود، واگذار شده بود. مستوفي الممالك مردي درويش مسلك و محترم بود و شاه و بزرگان كشور او را «حضرت آقا» خطاب ميكردند. بعدها ميرزا حسن كه پسر او بود، با همين لقب جاي پدر را گرفت و بارها به مقام وزارت و نخستوزيري رسيد. مراسم آغاز نوسازي تهران با تشريفات خاصي برگزار شد و ناصرالدين شاه شخصاً با كلنگ نقرهاي كه در دست داشت، نخستين كلنگ را بر زمين زد. از همان روز هم تهران «دارالخلافه ناصري» ناميده شد. با اجراي طرح نوسازي تهران تمام برجها و باروها و استحكامات دفاعي تهرانِ فتحعليشاهي را خراب و خندقهاي عميق شهر را پر كردند. مسافت دورِ شهر هم كه سه كيلومتر بيشتر نبود، به نوزده کیلومتر افزایش یافت. خندق جدید تهران را هم به تقلید از خندق پاریس هشت ضلعی ساختند. در ادامه همین برنامه ، در آخرین دهه سلطنت ناصرالدین شاه ، از دارالخلافه ناصری نقشه برداری کردند و معلوم شد که " دروازه دولت " که حد شمالی شهر بود ، با "خانی آباد" در جنوب شهر 82 ذرع اختلاف ارتفاع داشت و مسیل های جدید را با توجه به این نقشه ساختند.
در آخرین سالهای دوران پنجاه ساله ناصری مسافت دور محیط شهر تهران بالغ بر 22 کیلومتر بود و دوازده دروازه داشت. تمامی این دروازه ها در دهه اول سلطنت رضا خان، به بهانه تعریض خیابان های پایتخت و نوسازی شهر تخریب شد. یکی از دیپلمات های مقیم تهران به نام " احمد امین " که وابسته نظامی امپراتوری عثمانی در دربار تهران بوده است، در گزارش خود که مربوط به سال 1311 قمری یعنی 2 سال پیش از ترور ناصر الدین شاه قاجار است، می نویسد :
« تهران با جمعیت متجاوز از 250 هزار نفر در قسمت شرقی جلگهای به مساحت 2500 کیلومتر مربع بنا شده است . هوایش گرم ، ولی سالم است. نمای خانه های آن تماما گلی است و بدین جهت منظره عمومی شهر دلگیر است. کوچه های تهران هم تنگ و غیر منظم است.
شهر تهران با یک باروی گلی محصور است و خندقی به عمق 15 متر ، این بارو را محافظت می کند. تهران دروازه های متعدد دارد و ماموران گمرک در این دروازه ها حقوق گمرکی می گیرند . در تهران اغلب ساختمان ها را با خشت خام ساخته اند و فقط در چهار گوشه در و پنجره ها آجر مصرف می کنند. پایتخت ایران دچار کم آبی است و قنات ها ، که حفر آن پر خرج است، در تصرف ثروتمندان می باشد. مجرای آب های جاری در داخل شهر، بر خلاف خارج شهر، سرپوشيده نيست و اهالي در اطراف جوهاي آب، لباس ميشويند و آب انبارها از همين آبهاي آلوده پر ميشود. حمامهاي ايران يك خرينه دارد كه آب آن دير عوض ميشود و شير مخصوص و حوض ندارد.
ثروتمندان و وزراء با كالسكههاي شش اسبه و سرويس چاي و قليان كه به همراه ميبردند، در كمال عظمت در شهر رفت و آمد ميكنند. »
آثار ديگر عهد ناصري
از ديگر آثار اين عهد «قصر عشرتآباد» است. باغ عشرتآباد و قصران در بيست و هفتمين سال سلطنت ناصرالدين شاه ايجاد شده و شاه به دست خود در آن چهار اصله درخت كاشت. از آثار ديگر اين دوره « قصر ياقوت» است كه در سي و نهمين سال سلطنت ناصرالدين شاه ساخته شد و شامل قصر بيروني و حرمخانه سلطنتي بود. قصر «سلطنت آباد» از آثار اين دوره است كه مشتمل بر عمارت كلاه فرنگي و برج خوابگاه است. اين بنا متعلق به دوازدهمين سال سلطنت است.
باغ « عيش آباد » چهار سال پيش از كشته شدن شاه به اتمام رسيد و «قصر اميريه» كه محل زندگي كامران ميرزا، پسر شاه و نايب السلطنه بود از آثار هميندوره است كه بعدها به دانشكده افسري واگذار شد.
مسجد و مدرسه سپهسالار نيز در سيوهفتمين سال عهد ناصري بنيان نهاده شد. اين مسجد و مدرسه از موقوفات ميرزا حسين خان سپهسالار صدراعظم ناصرالدين شاه است. در ساخت اين بناي ارزنده و عظيم سه تن از مشهورترين معماران سنتي ايران مشاركت داشتند. از يادگارهاي ديگر اين دوره راه آهن حضرت عبدالعظيم است كه هفت سال پيش از مرگ ناصرالدين شاه به كار افتاد و امتياز آن متعلق به يك شركت بلژيكي بود. اين خط آهن در حدود چهل سال پيش برچيده شد. ترامواي اسبي تهران نيز توسط همين شركت بلژيكي داير گرديده بود كه در حدود شصت سال پيش، به دليل خيابان بندی هاي جديد و افزوده شدن اتوبوسها و رواج اتومبيل سواري و البته سرعت كم ترامواي اسبي، برچيده شد.
آثار ديگر عهد ناصري را به شرح زير ميتوان خلاصه نمود:
اتاق موزه: اين بنا در ضلع شمالي باغ گلستان قرار دارد. ناصرالدين شاه اين بنا را براي حفظ آثار قديمي و اشياي قيمتي ساخت. در سال 1290 هجري قمري «تالار الماسيه» را، كه از آثار فتحعليشاهي بود، خراب كردند و اتاق موزه و حوضخانه را ساختند كه خوشبختانه هنوز هم باقي است. «تالار آينه» نيز در همين محل بنا شد. اين تالار از آثار ارزنده حاجي ابولحسن صنيعالملك، معمارباشي عهد ناصري است. «تالار برليان» در محل سابق «تالار بلور» كه ار بناهاي فتحعليشاهيبود ساخته شد و تخريب و بازسازي آن به جهت فرسودگي اين بنا بود.
«كاخ ابيض» در سالهاي آخر زندگي ناصرالدين شاه در گوشه جنوب غربي محوطه كاخ گلستان ساخته شد و تاريخ احداث آن 1308 هجري قمري است. به سبب سفيديِ رنگ نمايِ بيروني آن، اين كاخ را ابيض ناميدهاند. انگيزه بناي كاخ ابيض آن بود كه سلطان عبدالحميد، امپراتور عثماني، هداياي زيادي از جمله مبلهاي معروف دوره لويي شانزدهم و پردههاي ارزنده و قاليهاي گرانبهايي براي ناصرالدينشاه فرستاده بود و چون تمام كاخها از اشياي نفيس انباشته بود،این کاخ، براي نگهداشتن هداياي سلطان عثماني ساخته شد.
عمارت گالري: در اواخر سلطنت ناصرالدي شاه، در سمت غربي ارك شاهي ساخته شد و تعداد زيادي از تابلوهاي نقاشي ايراني و فرنگي جديد و قديم در آن نگهداري ميشد. 25 چلچراغ زيبا و ديدني هم از سقف اين گالري با شكوه آويزان بود.
ميدان توپخانه امروزي نيز از آثار عهد ناصري است. توضيح آنكه قبل از نوسازي گسترده تهران در سال 1284 قمري، محل ميدان توپخانه در محوطه مقابل كاخهاي سلطنتي در ميدان ارك بود. وقتي تهران توسعه پيدا كرد و اراضي خارج از محوطه ارك آباد شد، محل فعلي توپخانه را به صورت ساختمانهاي دو طبقه ساختند و توپهاي مقابل محوطه ارك را به آنجا منتقل كردند. در ساختمانهاي دو طبقه دور ميدان، طبقه همكف محل نگهداري توپها بود و طبقههاي بالايي محل زندگي توپچيها. از احداث ميدان توپخانه 134 سال ميگذرد و در اين مدت ساختمان اين ميدان چندين بار تغيير شكل يافته و امروز هم اثري از آن بناهاي قديمي ناصري، مظفري و رضاخاني در اين ميدان وجود ندارد و همه تخريب گرديده و از بين رفته است. ميدان توپخانه قديم چهار دروازه داشت: دروازه شرقي، ورودي خيابان لالهزار بود، دروازه جنوب شرقي، اول خيابان ناصريه بود و دروازه غربي، ورودي خيابان علاءالدوله (فردوسي امروزي)، دروازه جنوب غربي هم ورودي خيابان باب همايون و كاخهاي سلطنتي بود.
وقتي تلگراف رمز ترور ناصر الدين شاه به تبريز رسيد و مظفرالدين ميرزا وليعهد آشفته حال و پريشان، پيام تسليت و تبريك سلطنت صدر اعظم پدرش را خواند 45 ساله بود . وليعهدي او چهل سال طول كشيد و جان درباريان تبريز از عمر طولاني شاه به سر آمده بود . روياي شاه شدن وليعهد، رفتن به تهران و قبضه كردن تمامي مقامات مهم مملكتي خواب طلایي اين دور ماندگان از قدرت بود. وقتي مظفر الدين ميرزا به سلطنت رسيد خزانه تهي بود ولي دولت مقروض هم نبود. ولي شاه جديد در سلطنت و حكومت جربزه پدرش را نداشت و درباريان از او واهمه نداشتند و به همين جهت رجال جديد كشور كه اطرافيان او بودند و پس از چهل سال محروميت به تهران آمده بودند دست در خزانه مملكت بردند و حيف و ميل ها كردند و چون خزانه تهي شد و از خارجيان وام گرفتند و تمامي آن قرض ها با بهره هاي سنگين و شرايط استقلال بر باد ده ، صرف سفرهاي فرنگ و هوا و هوس اطرافيان شاه شد ، پس جاي تعجب نيست كه در دوران مظفر الدين شاه در عمران و آباداني پايتخت اثري نبينيم . او تنها بنائي كه ايجاد كرد و در خور اهميت بود، قصر فرح آباد بود كه خودش ساخت و آباد كرد و نامش را هم انتخاب كرد .
روي هم رفته در دوره ده ساله سلطنت مظفر الدين شاه براي عمراني و آباداني پايتخت كار مهمي انجام نشد و اقدامات دولت منحصر به رفع مشكلات شهر از قبيل : لايروبي قناتها و حل معضلات پيش آمده بود و از اين مرحله فراتر نمي رفت و اگر رجالي چون معير الممالك در محدوده املاك خود دست به آباداني هاي استثنایي مي زدند و انواع تخم گياهان و ميوه هاي فرنگستان را در تهران بعمل مي آوردند و باغي چون بهشت مي ساختند ، چون در محدوده املاك خودشان بود و مورد استفاده عموم نبود ، اين قبيل اقدامات شخصي را در عمران و آباداني شهر نميتوان تلقي كرد، در دوره اين پادشاه چشم و گوش مردم باز شد، ارتباط با فرنگستان بيشتر شد، روزنامه هاي بيشتري انتشار يافتند، پيشرفت معارف و مدارس جديد از حرف به مرحله عمل در آمد، اتومبيل و تلفن معمولي شد و در علم سياست هم رقابت روس و انگليس تا حد روياروئي نظامي به اوج خود رسيد و انگستان كه خود را در برابر روسها بازنده ميديد، به نفع مشروطه خواهان، مشروطه خواه شد و همين، امتيازات لازم را از رقيب سياسي خود گرفت .اين دو قدرت بزرگ طبق قراردادي كه به قرارداد 1907 مشهور شد، ایران را بين خود تقسيم كردند، شمال از آن روس و جنوب از آن انگليس، يك منطقه آزاد هم كه بيشترش كوير بود و حائلي بود بين دو منطقه نفوذ ، به ظاهر مستقل و در اختيار دولت ايران.
در شرايطي كه دو دولت استعماري با هم ساخته بودند و در شرايطي كه دولت ايران زير بار قرض هاي سنگين كمر شكن رفته بود صحبت از عمران و آباداني معنائي نداشت و اگر پاره اي از رجال وطن دوست، علاقه به اين كار داشتند، پولي در بساط نبود كه صرف عمران و آباداني شود، اين بود كه آنچه ناصر الدين شاه در طول سلطنت پنجاه ساله خود ساخته بود به دليل عدم مراقبت در حال خرابي و ويراني بود. دوره دو ساله سلطنت محمد علي شاه هم كه سراسر جنگ و شورش و خونريزي بود خزانه كشور را آن قدر تهي كرده بود كه آبدار باشي دربار هم به خاطر عقب افتادن مواجبش قهر ميكرد و مي رفت و شاه بي شام و ناهار مي ماند . در چنين گير و داري هم طبيعي است كه كسي به فكر آباداني نباشد . در پايان سال 1327 هجري قمري وقتي محمد علي شاه خلع و تبعيد شد و دولت انقلابي مشروطه بر سر كار آمد، اختلاف بين سران مشروطيت و دو دسته شدن مجلسيان و ناامني و گراني و هزار گرفتاري ناشي از انقلاب، امكان اين كه يك قدم كوچك در راه عمراني و آباداني پايتخت برداشته شود نمي داد . همين كه احمد شاه به سن بلوغ رسيد، چند روزي از تاجگذاريش نگذشته، در حالي كه در و ديوار پايتخت غرق در آذين بود و جشن هاي تاجگذاري هنوز به پايان نرسيده بود، جنگ جهاني اول آغاز شد . ايران اعلام بي طرفي كرد، اما گوش جهانخواران به اين حرف ها بدهكار نبود . ملتي كه ضعيف باشد و قدرت دفاعي نداشته باشد، حق بي طرف ماندن را هم ندارد. در اين ايام جنگ وقحطي سراسر ايران را فرا گرفت و چه بسا پدرها كه فرزندانشان، از گرسنگي پيش روي آنان جان می دادند .
باري، جنگ، قحطي، مرگ، بيماري هاي خانمان بر انداز نه اينكه در ايام جنگ بلكه سال ها بعد از آن نيز اجازه نمي داد كه فكر آباداني پايتخت به مخيله كسي خطور كند . سر انجام جنگ تمام شد. روسيه تزاري از درون پاشيد، آلمان و عثماني شكست خوردند و انگستان برنده شد. اما هنوز بازي تمام نشده بود و به هر حال امنيت مرزهاي هندوستان مطرح بود و ايران را از دير باز دروازه هندوستان ميشناختند. پس مصحلت برنده جنگ در اين بود كه ايران را هم مثل هندوستان كند، وثوق الدوله را بر سر كار آوردند و سيد ضياء الدين طباطبائي مدير روزنامه " رعد " مدافع قرارداد استعماري 1919 شد. ملت مقاومت كرد و انگستان عقب نشست، اما نه براي هميشه. ملت مست پيروزي بود كه سيد ضياء همان كسي كه براي انگستان سينه چاك ميداد نخست وزير شد، نه با فرمان شاه بلکه با كودتا و فرماني كه بعداً با فشار انگليس به آخرين شاه قاجار تحميل شد. باري، سيد اولين كاري كه كرد وعده اصلاحات داد و مژده عمران و آباداني در پايتخت. براي تظاهر بد وسيله اي نبود. كارهاي نمايشي زيادي انجام شد. يك روز مي ديدي در خيابان لاله زار سيم كشي مي كنند و همان شب در همان خيابان چراغ برق روشن مي شد .
چند روز بعد مي ديدي كارگرها مشغول خراب كردن شمال ميدان توپخانه اند، چه خبر است؟ عمارت جديد شهرداري را ميسازند. اين كند و كوب ها براي چيست و گاري هاي شهرداري اين خاكها را كجا ميبرند و اين همه ماشين غلتك براي چيست ؟ خيابان شوسه مي كنند. مأموران شهرداري براي چه راه افتاده اند؟ براي كنترل بهداشت مردم پايتخت. در و ديوار مغازه ها را چرا رنگ مي كنند، و چرا به رنگ سبز ؟ دستور ریيس الوزرا است و هر كاسبي كه اطاعت نكند سر و كارش با رضا خان است. نوشته هاي لاتين را چرا از در و ديوار شهر مي كنند؟ چون حكومت، حكومت كودتاست و دست فرنگي ها را بايد كوتاه كرد. در حالي كه تمامي اين نمايشات مردم پسند، براي آمدن فرنگي ها بود نه رفتن آنها. به هر تقدير و به هر دليل در حكومت سه ماهه سيد ضياء، شهرداري حركتي چشم گير داشت و سنگ بناي شهرداري نوين گذاشته شد و انتخاب شهردار تهران هم فقط در اختيار وزير الوزرا بود. سيد ضياء كه تندروي مي كرد تاريخ مصرفش تمام شد و رضا خان كه محتاط تر و مطرح تر بود ستاره اقبالش درخشيدن گرفت. فلسفه كودتا ايجاد دولت مقتدر نظامي بود كه تحت فشار يك حكومت پليسي بتواند بي سر و صدا در قالب استقلال، همان مواد و مفاد قرارداد 1919 ايران و انگلستان را اجرا كند. احمد شاه مانع كار و سد راه بود، نغمه جمهوريت آغاز شد و اصلاحات شهري و عمليات عمراني، مشروعيت كودتا را تضمين ميكرد. عوارض جديد، درآمد شهرداري را بيشتر كرد، خيابانها به سرعت سنگ فرش شد، سيم هاي برق به سرعت و بدون توجه به نوع سيم كشي به محلات شهر متصل گرديد، جاده هاي اطراف پايتخت را شوسه كردند و نظافت شهر در اندك زماني بهبود نسبي پيدا كرد و اجمالاً با وجود آنكه تمامي اين كارها بي برنامه و نمايشي بود، تهران با همان استخوان بندي سابق و خيابانهاي تنگ از كثافت قديم بيرون آمد. به تحريك نظاميان دست نشانده رضاخان، يك دفعه تمام ملت جمهوري خواه شدند. روحانيت و آن دسته از روشنفكران كه آن روي سكه را مي ديدند مخالفت كردند و يك مرتبه سر و صداها خوابيد و معلوم نشد آن تب گرم و سوزنده جمهوري خواهي چگونه يك شبه سرد شد؟
ولي تنور اصلاحات و كارهاي عمراني كه از تعهدات رضا خان بود روز به روز گرم تر شد و بعد از سلطنت او نيز ادامه يافت. ايجاد جاده هاي شوسه ، راه آهن سراسري، ساختمانهاي جديد دولتي، خيابان بندي هاي جديد در طول حكومت بيست ساله ديكتاتوري به صورت يك اصل ثابت و تغيير نا پذير دنبال شد و اين بعد از حركت چشم گير زمان ناصر الدين شاه، نخست اقدام فراگير شهري بود با اين تفاوت كه در حركت دوران ناصري هر چه بود تجدد بود، ولي در بطن حركت هاي عمراني عهد پهلوي كه سخت داعيه نوآوري و تجدد خواهي داشت، تحجر زيانباري نهفته بود و با تأسف بسيار در دوران بيست ساله ديكتاتوري رضا خاني ميراثهاي فرهنگي دويست ساله پايتخت يكسره نابود شد و تنها مساجد و شماري تكايا كه حرمت و قداست آنها مانع اين قبيل دستبردها بود از ويراني در امان ماندند .
يك استاد تاريخ اين دوره تاريخي نظري دارد كه شنيدني است : " ميدانم كه او ثبات سياسي ، امنيت ، مدارس ، دانشگاه و برق را به ايران آورد، اما هر وقت به ياد مي آورم كه او تفكر سياسي، انديشه آزادي و آزادي بيان و قلم را از مردم ايران گرفت و به املاك مردم تجاوز كرد و دهان ها را دوخت و مشتي متملق و چاپلوس تربيت كرد و مردم را به خاك و خون نشاند و پول در بانكهاي خارجي ذخيره كرد و اصول جاسوسي را بنيان نهاد و روزنامه را توقيف كرد و ايرانيان را به زندان انداخت ، بي اختيار در دل ميگويم : كاش هرگز نيامده بود! "
« باري چو فسانه مي شوي اي بخردافسانه خوب شو نه افسانه بد »
با حمله ناگهاني متفقين به ايران در شهريور ماه 1320فقر، بيماري، نا امني و آشوب بار ديگر پايتخت ايران را فرا گرفت و تمامي كارهاي عمراني تعطيل و متوقف شد و همه در فكر نان شب بودند و بعد از پايان جنگ نيز، غائله ی آذربايجان و ناثباتي سياسي به دولت مستعجل بعد از جنگ فرصت آن را نمي داد كه به كارهاي عمراني توجهي كند و يا به نظافت شهر بپردازد. محله سنگلج كه آن را براي نو سازي خراب كرده بودند، محل پرسه زدن سگ هاي ولگرد شده بود و بوي گند خرابه ها در گوشه و كنار شهر از مسافت دور مشام رهگذران را مي آزرد. عدم احساس امنيت در شهرستان ها موجب هجوم جمعيت شهرها به تهران شد و پايتخت ايران بي نقشه و بي رويه روز به روز بزرگتر و وسيع تر شد. اصلاحات ارضي فرمايشي نيز آخرين تير خلاص بود و تهران را به شهري بي در و دروازه با گسترشي نا مناسب و ترافيكي چاره ناپذير بدل كرد كه با تمام مشكلاتش روي دست دولت ماند. زماني كه انقلاب اسلامي بساط ستم شاهي را در هم كوبيد، در ميان تمام مصائب بازمانده از نظام گذشته، تهران يك بن بست نا گشودني و معماي حل نشدني به نظر مي رسيد و هيچ كس اميد آنرا نداشت كه براي مشكلات درمان ناپذير پايتخت يك راه حل عملي پيدا شود
جنگ 8 ساله تحميلي هم مزيد بر علت شد و هجوم شهرستاني هاي جنگ زده، پايتخت را به صورتي در آورده بود كه تهراني ها با نا اميدي و افسوس ميگفتند: تهران ديگر جاي زندگي نيست! و گروهي از كارشناسان نيز معتقد بودند كه هر چه زودتر بايد پايتخت را به جاي ديگري منتقل كرد. داستان گذشته هاي تهران در همين جا به پايان ميرسد، اما داستاني ديگر آغاز ميگردد كه سرگذشت امروز تهران است. با اين همه، پيش از آنكه با گذشته خداحافظي كنيم، بجا است كه يك بار ديگر ديده عبرت بين را به جاي پاي رفتگان و در گذشتگان بدوزيم و ببينيم راهي كه آنان در كوچه ها و پس كوچه ها و باغهاي تهران رفتند، سرانجام به كجا انجاميد
واقعيت تاريخي اين است كه هم در ايران و هم در جهان كمتر پايتختي هست كه عمري كوتاه چون تهران داشته باشد، يا چون تهران جوان باشد. دويست و اندي سال براي پايتخت كشور كهنسالي كه بستر و گهواره يكي درخشانترين تمدنهاي بشري بوده است عمر زيادي نيست. واقعيت ديگر اين است كه حتي در اين دويست سال هم تهران كمتر آن فرصت و فراغت را داشته است كه به سر و وضع خود برسد. تهران را پادشاهان قاجار به پايتختي برگزيدند و مي دانيم كه آنان هرگز سلاطين مقتدري نبودند تا چنان امنيتي در مملكت پديد آورند كه منجر به اطمينان خاطر مردم و سبب عمران و آباداني شود. پادشاهان قاجار، اگر هم فرصتي براي انديشيدنبه ساخت ساز و آباداني مي يافتند، حداكثر چند كاخ ديگر براي خود مي ساختند. مردم " رعيت " بودند و نه " شهروند " شهر و كل مملكت، ملك مطلق پادشاه بود، نه سرزمين و ميهن مشترک همه ايرانيان .
باري، تهران در قياس با بسياري از شهرهای كهنسال ايران، شهر نسبتا جواني است. نهالي است كه خيلي زود رشد كرده، و هرس هم نشده است . نه تنها تهران بلكه همه آنچه امروز مظاهر و نمادهاي تمدن جديد شمرده ميشوند و تهران نيز از آنها برخوردار است سابقه اي چندان ديرين ندارند .
شهرداران تهران
كوچه های خاکی تنگ و پر پیچ و خم تهران داخل حصار صفوی همیشهمورد شكايت جهانگردان و اروپاييان بوده است. در تابستان ها گرد و خاك و در زمستانها گل همه را عذاب ميداد. انباشتن زباله در تكه زمين هاي باير محله ، كه خرابه اشميگفتند، و تعفن لجن جوي ها از ديگر نارضایتی ها بود. در آن زمان تبديل چال حصار(حوالي گلوبندك) از زباله داني(که مورد شکایت تهرانی ها بود)به فضاي سبز از كارهايپسندیده و ابتکار های مهم مستوفی الممالك در ایجاد فضای عمومی تهران است.
ازاواسط دوره ناصری رسیدگی به امور شهری در قالب اداره اي مستقل به نام« احتسابیه» توجه شد. احتسابيه هم وظایف نظميه را به عهده داشت،و هم امور شهرداری ترتیب می داد،و نیزمدیریت اداراتی دیگر،در شرح وظایفش گنجانده بودند.وظایفی چون؛ از نظارت برقیمت و توزیع نان و گوشت تا جمع آوري زباله، از روشنايي كوچه و خيابان تا بر قراریامنيت و نظم شهر و...
از آغازین روزهای این تشکیلات، افراد زیادی مصدر اموراحتسابيه بوده اند، نظير ؛كنت دو مونت فرت، محمد حسن اعتماد السلطنه، مختار السلطنهو...
اعتماد السلطنه در سوم صفر 1299 قمری،در باره حوزه مسئولیتش در احتسابیهتهران مينويسد:
«... به واسطه كثافات خيابان ها، ناصرالدين شاه مرا معزولگردانید.»
به هر حال بررسی و تدقیق در تاریخچه شهرداری و شهرداران ، از آغاز تاحال مجال فراخي ميطلبد كه در اين سطور نمي گنجد. در کتب عصر قاجار چون؛المآثرالآثار ، روزنامه خاطرات ، افضل التواریخ ، مرآت الوقايع و... و آثارنويسندگان معاصر نظیر؛ شهری ، تفرشی، نوربخش، معتمدی، شهیدی، مازندرانی ، روستايي،مختاري و... در اين باره سخن رفته است. اینك توجه خوانندگان گرامی را بهاسامیشهرداران و شرحی مختصر از ایشان ازآغاز تا حال برگرفته از کتاب شهرداران تهرانجلب ميكنيم:
1-میرزا عباس خان مهندس باشی ملقب به مشاور الدوله فرزند ميرزارضا فارغ التحصيل مدرسه نظامي و فرانسه است. در سال 1302 قمری به رياست احتساب شهرتهران انتخاب شد. ناصرالدين شاه پس از سفر فرنگ ، اقدام به تعيين شهردار براي تهراننمود، همانند شهرهاي اروپایی، مشاورالدولهدر سال 1355 قمری درگذشت.
2- ميرزاآقا اصفهانی دارای القاب اسلامبولی، نفتي، اعتماد الملك ، فرزند آقا خان است. اومتولد حدود سال 1286 قمری در تهران است. در دوره اول مجلس نماينده بود. مناصبمختلفي داشت، از آن جمله رئیس شهرداری تهران.
3- دكتر خليل خان اعلم الدوله ثقفيفرزند حاج ميرزا عبدالباقي حكيم باشي (اعتضادالاطباء) متولد 1290 قمری است. تحصيلاتتکمیلی طب را پس از اتمام تحصیل در تهران در پاريس به پایان رساند. بلديه (= شهرداري تهران) به صورت قانوني در سال 1328 قمری به وقت نيابت سلطنت عليرضا خانعضدالملك و به رياست دكتر خليل خان تشكيل شد. اولین بلديه تهران، ساختماني درخيابان بوذر جهري (جبه خانه سابق) روبه روي مدخل بازار بزرگ اختصاص يافت. اولين بارعبارت «بلديه طهران» بر تابلويي به طول يك متر و در بالاي ورودي ساختمان نصب گرديد. اعلم الدوله از سال 1285 خورشيدي تا 1292 شهردار تهران بود.
4-ابراهيم خان (نظرآقا) ملقب به يمين السطنه متولد 1243 قمري در رضاييه (اروميه) است. فارغ تحصيلاسلامبول است. او از 1292 تا 1299 خورشيدي رييس بلديه تهران بود.
5-سيدضياءطباطبايي فرزند سيد علي (1348 ـ 1270 خورشيدي). او در سال 1299 خورشيدي با رضاخانميرپنج كودتا نمود. در اين كودتا نخست وزير بود، ولي بعد به وسيله سردار سپه عزلشد.
6-كريم آقا بوذرجمهري مشهورترين و موثرترين شهردار تهران است ،و بيش از همهدر اين تصدي ماند. متولد 1265 خورشيدي است. او از 1302 تا 1312 خورشيدي شهردارتهران بود. بسياري از خيابان هاي مركزي تهران نظير بوذر جهري (15خرداد)، سيروس (مصطفي خميني) و... از اقدامات اوست.
7-سرهنگ فضل الله بهرامي بعد از بوذرجهريكه به علت بيماري عازم اروپا شد، كفيل شهرداري تهران گرديد.
8-تيمسار حسین قليهوشمند از سال 1313 تا 1317 خورشيدي. او با دسيه مختاري رييس شهرباني وقت، متهمميشود، كه قسمتي از درخت هاي خيابان امیریه را بريده، و هيزم آن را به خانه اشبرده است، به همين دليل زنداني و از كار بيكار ميشود.
9-ميرزا قاسم خانصوراسرافيل تبريزي فرزند ميرزا حسن خان مستوفي متولد (1327 ـ 1258خورشيدي) نوادهشيخ محمد باقر مجتهد و داراي تحصيلات قديم است. در سال 1273 مدير و مسئول روزنامهصوراسرافيل بود، و نماينده مجلس دوره هاي دوم تا چهارم و از 1317 تا 1319 خورشيديشهردار تهران بود.
10-علي اصغر فروزان او آخرين شهردار رضا شاه است. از سال 1319تا مهر 1320 خورشيدي اين سمت را دارا بود.
11-مصطفي قلي خان رام ملقب به انتخابالملك او اولين شهردار محمدرضا شاه است. در ايام تعدي او كه مصادف با بحران جنگجهاني دوم و وضع نابسامان غلات و به طبع آن نان مردم تهران بود، شهرداري چهل كاميونآرد تهيه كرد، و در شهر به گردش درآورد، تا مردم از نگراني بيرون آيند.
12-دكترسيدمحمد سجادي فرزند آيت الله حاج ميرزا يحيي متولد 1278 خورشيدي در تهران است. دوران شهرداري او دو ماه طول نكشيد، يعني از مهر تا آبان 1320 خورشيدي كه زمامشهرداري تهران به دست سجادي افتاد. وي از آبان 1320 تا بهمن 1321 شهردار تهران بود. او سواي اين شغل در طول زندگي اش 22 بار به وزارت رسيد.
13-مهدي خان مشير فاطميملقب به عماد السطنه فرزند حاج ميرزا محمد باقرخان متولد حدود 1267 داراي تحصيلاتقديم است. وي از اسفند 1321 تا مهر 1322 شهردار تهران بود. بارها نماينده مجلس ووزير شده بود.
14-عباس قلي خان گشاييان از رجال دوره پهلوي است. قرارداد نفتيمعروف گس ـ گلشاييان از اوست. وي از بهمن 1322 تا مرداد 1323 شهردار تهران شد. بارها وزير، استاندار و مشاغل مهم ديگر عهده دار گرديد.
15-غلامحسين ابتهاجفرزند ابراهيم ابتهاج الملك متولد 1277 خورشيد است. داراي تحصيلات عاليه و آشنا بهزبان هاي انگلسي، روسي و فرانسه بود. او دو بار شهردار تهران ميشود. اول از مرداد 1323 تا آذر 1324 و ديگر بار از 1328 تا 1329 خورشيدي. او به اتهام اختلاس زندانيميشود، در سال 1341 به اسپانيا رفت، و هتلي خريد، و اداره كرد، تا همانجادرگذشت.
16-محمود نريمان فرزند عدل الملك (1340 ـ 1270 خورشيدي) است. او ازطرفداران دكتر مصدق و نفت ملي است. در پرونده شهيد نواب صفوي دستگير ميشود، بعدهمراه آيت الله كاشاني و دكتر بكايي و... آزاد ميشود. وي از آذر 1324 تا اسفند ماههمين سال شهردار تهران بود.
17-مهدي مشايخي فرزند علي اكبر متولد 1284 خورشيديو فارغ التحصيل رشته حقوق است. او از اسفند 1324 تا مرداد 1326 شهردار تهران بود وبارها نماينده مجلس گرديد.
18-محمدرضا خلعتبري فرزند شيخ نورالدين (1354 ـ 1276خورشيدي) اهل تنكابن و پزشك بود. وي از مرداد تا دي سال 1326 متصدي شهرداري تهرانبود.
19-حسام الدين دولت آبادي فرزند مهدي متخلص به حسام و نام مستعار عبدالحسين (1364 ـ 1282 خورشيدي). او شاعر بود، و چندين بار نمايندگي مجلس را داشت. از بهمن 1326 تا اسفند 1328 شهردار تهران بود. احداث پارك سنگلج كه به پارك اثر شهرت يافتاز اقدامات اوست.
20-عبد مهران فرزند صادق بروجردي (1355 ـ 1277 خورشيدي) وداراي تحصيلات قديم و آشنا به زبان هاي فرانسه است. دو بار شهردار تهران شد نخست ازاسفند 1328 تا تير 1329 و ديگر بار از ارديبهشت 1320 تا مرداد 1331 خورشيدي. در سال 1330 قول اتمام لوله كشي آب تهران را داد ،كه موفق نشد.
21-مهدي نامدار ملقب بهمهدي پاپيوني (1348 ـ 1279 خورشيدي) و متولد تهران است. فارغ التحصيل داروسازي است. در دوران تصورگري شهرداري او كوره هاي شهر تخريب شد. چاه هايي جهت آبياري درختانحفر و پارك شهر تكميل شد. او براي تاسيس دانشكده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران تلاشكرد، و پايان نامه او به نام زعفران ايران از آثار وي است.
22-اميرارسلانخلعتبري تنكابني فرزند علي قلي امير اسعد، نوه محمد علي خان سپهسالار تنكابني (1356ـ 1283 خورشيدي) است. به امريكا رفت، و از دانشگاه فارغ التحصيل گشت. پس از شهريوريك روزنگار شد، و از رضاشاه بد مينوشت، و دكتر مصدق را ليدر آزادي خواهان معرفيكرد. او از فروردين تا ارديبهشت 1330 شهردار تهران بود.
23-نصرالله اميني متولد 1927 خورشيدي و فارغ التحصيل رشته حقوق است. او از سوي دكتر مصدق به سمت شهرداريتهران برگزيده شد، و از مرداد 1331 تا تير 1332 در اين سمت باقي بود.
24-سيدمحسن نصر وي در دو وقت شهردار تهران بود. نوبت نخست از تير تا آذر 1332 خورشيديديگر بار از ارديبهشت تا خرداد 1341. وي در نويسندگي نيز دستي داشت، و در سال 1340براي تاليف كتاب دانش و اخلاق برنده جايزه سلطنتي بهترين كتاب سال شد.
25-تيمسارمحمدعلي صفاري فرزند محمد حسين متولد 1270 خورشيدي. وي ارتشي و فارغ التحصيلدانشكده افسري بود. او از آذر 1332 تا ارديبهشت 1333 و بار ديگر از خرداد تا دي 1346 به سمت شهردار تهران منصوب شد، كه در پايان كارش به دادگستري كشيدهشد.
26-نصرت الله منتصر وي چند ماهي بيش در سمت شهردار تهران نبود، و مهمترينكاري كه كرد، حفر چاه عميق قلهك به عمق 120 متر بود. منتصر از فروردين تا آبان 1334شهردار تهران بود.
27-موسي مهام، متولد 1277 خورشيدي و متوفي به سال 1352خورشيدي است. او در زمان دولت دكتر منوچهر اقبال از فروردين 1327 تا آذر شهردارتهران بود. وي نيز در خاتمه متهم به جرايمي در دوران تصدي اش ميگردد، و بازداشتميشود.
28-ناصر ذوالفقاري فرزند حسين قلي متولد 1293 خورشيدي و نماينده مجلس درچند دوره بود. وي از آذر 1338 تا آذر 1339 شهردار تهران بود.
29-فتح الله فرودفرزند فضل الله متولد 1280 خورشيدي و فارغ التحصيل رشته حقوق بود. از آذر 1330 تاارديبهشت 1340 شهردار تهران بود، و هنگام ورود ملكه انگلستان به تهران كليد طلاييشهر را در حضور شاه به وي داد.
30-احمد نفيسی فرزند عبدالمهدي متولد 1298خورشيدي در اصفهان فارغ التحصيل رشته حقوق بود. از خرداد 1341 تا آذر 1342 شهردارتهران بود. در دوره تصدي او پارك ساعي ساخته، و به دست محمدرضا شاه افتتاح شد. اواهل قلم و صاحب تأليفاتي بود. وي نيز كارش به مراجع قضايي كشيد، و به اتهام فسادمالي محاكمه شد.
31-سيد ضياء الدين شادمان فرزند سيد ابوتراب، متولد 1302خورشيدي در تهران و او نيز فارغ التحصيل رشته حقوق بود. شادمان از اسفند 1342 تاارديبهشت 1344 شهردار تهران بود.
32-تقي سرلك فارغ التحصيل رشته مهندسي و از سال 1344 تا خرداد 1346 شهردار تهران بود. وي پيش از شهرداري در كابينه دكتر علي امينيبه سال 1340 وزير صنايع و معادن گرديده بود.
33-منوچهر پيروز متولد 1306خورشيدي و فارغ التحصيل رشته حقوق و مسلط به زبان فرانسه بود. دوران تصدي وي به سمتشهردار تهران از دي ماه 1346 تا آبان 1347 طول كشيد.
34-غلامرضا نيك پي فرزندعزيزالله متولد 1308 در اصفهان بود، كه در 21 فروردين 1358 توسط دادگاه انقلاباعدام شد. فارغ التحصيل رشته هاي حقوق و اقتصاد بود. بارها به وزارت و نمايندگيمجلس و مشاغل ديگر انتخاب گرديد. از مهر 1348 تا سال 1356 شهردار تهران بود. او درسال 1357 توسط فرمانداري نظامي دستگير و در زندان قصر زنداني شد.
35-جوادشهرستاني مشاغل مهمي در حكومت محمدرضا شاه داشت. در كابينه اميرعباس هويدا وزير راهبود، و در دو مرحله شهردار تهران گرديد، يكبار از آبان 1347 تا مهر 1348 و بار ديگراز بركناري نيك پي تا بهمن 1357. شهرستاني با پيروزي انقلاب و آمدن امام خميني (ره) به كشور اولين مقام دولتي بود، كه استعفاي خود را در مدرسه علوي تقديم حضرت امامكرد، و در همان زمان بختيار او را ممنوع الخروج كرد.
36-محمد توسلي حجتي متولد 1317 فرزند رضا و فارغ التحصيل از دانشكده فني دانشگاه تهران بود. او در دانشگاههاي آمريكا و آلمان هم تحصيل كرده بود، و از اسفند 1357 تا دي 1359 سمت شهردارتهران را به عهده داشت. وي صاحب تاليفاتي است.
37-سيدكمال الدين يادآور نيك روش،متولد 1323 در تهران است. داراي دكتراي مهندسي برق بود. پس از انقلاب نماينده مجلسو از بهمن 1359 تا شهريور 1360 شهردار تهران بود.
38-غلامحسين دلجو از مهر 1360تا مهر 1361 شهردار تهران بوده است.
39-محمد كاظم سيفيان متولد 1314 و ليسانسهمهندسي معماري است. پس از پيروزي انقلاب مشاغلي را داشته است، از آن جمله از آبان 1361 تا مرداد 1362 شهردار تهران بوده است.
40-حسين بنكدار به خاطر مخالف بارژيم سلطنت محمدرضا شاه زنداني شد، و تا پيروزي انقلاب اسلامي در زندان بود. او ازشهريور تا دي 1362 شهردار تهران بوده است.
41-محمدنبي حبيبي از بهمن 1362 تا مهر 1366 شهردار تهران بود. وي در فاجعه سيل در مرداد 1366 وجهه خود را از دستداد.
42-سيدمرتضي طباطبايي فرزند آيت الله سلطاني است. او از آبان 1366 تا دي 1368 شهردار تهران بود. وقتي كه طباطبايي در آذر 68 از شهرداري كنار رفت، حدود صدنفر از كاركنان شهرداري به دادگستري كشيده شده بودند، و شهردار خود نيز در مقاماتهام بود. بودجه شهرداري حدود 100 ميليارد ريال بود.
43-غلامحسين كرباسچي ويملقب به ناصح زاده و تهراني و فرزند آيت الله شيخ محمد صادق تهراني و متولد 1332 درقم است. داراي تحصيلات حوزوي و ليسانس علوم رياضي است. در دي ماه 1368 در دولت آقايهاشمي رفسنجاني شهرداري شد، كه در پايان تصدي اش بازداشت، و محاكمه گرديد. او آخرينشهرداري بود، كه دولت منصوب كرد. از سال 1378 شهرداران منصوب شوراها خواهندبود.
44-مرتضی الویری زاده ۲ آذر ۱۳۲۷ در دماوند .فعال و زندانی سیاسی در دورانپهلوی، نماینده سه دوره اول مجلس شورای اسلامی، رییس سازمان مناطق آزاد تجاری،شهردار تهران(1378الی1380مدت32ماه) و سفیر ایران در اسپانیا بودهاست.
الویریدارای لیسانس مهندسی برق از دانشگاه صنعتی شریف و فوق لیسانس مدیریت از مرکز آموزشمدیریت دولتی ایران است.
45-محمدحسن ملکمدنی شهردار تهران از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۱به مدت ۱۰ ماه بود. او در دوران شهرداری خود با انتقادات و اعتراضات شدید جناحاقلیت دوره اول شورای شهر تهران مواجه بود. یکی از مهمترین عوامل این نارضایتیهاتوقف فروش تراکم بود که به افزایش قیمت مسکن منجر شدهبود. ملکمدنی معتقد بود بالارفتن هزینهٔزندگیدرپایتختتنهاراهجلوگیریازمهاجرتفزایندهبهاینشهراست. وی پیش از آن سابقهٔ شهرداری اصفهان را داشت و از همکاران نزدیک غلامحسین کرباسچیبود.
ملکمدنی تنها چند روز پس از برکناری از شهرداری به ۵ ماه حبس، سه سالانفصال از خدمات دولتی و ۵ سال محرومیت از تصدی مسئولیت در شهرداری محکومشد.
46-محمدحسین مقیمی زادهٔ۱۳۲۹درشهرستانخمینمهمترین پست او ۴ ماه سرپرستیشهرداری تهران در سال ۱۳۸۲ بودهاست.وی دارای مدرک کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک ازدانشگاه شیراز و کارشناسی ارشد مدیریت سیستم و بهرهوری میباشد
47-محموداحمدینژاد زاده6 آبان ۱۳۳۵ در آرادانگرمساروی از1382الی1384به مدت24ماه شهردارتهران بود و پس از آن ریاست جمهوری ایران را عهده دارد .
در سال ۱۳۶۸ نیز بهعضویت در هیأت علمی دانشکده عمران دانشگاه علم و صنعت درآمد. در سال ۱۳۷۶ و همزمانبا داشتن سمت استانداری اردبیل و مشاور فرهنگی وزیر فرهنگ و آموزش عالی، موفق بهدریافت مدرک تحصیلی دکترا در رشته مهندسی و برنامهریزی حمل و نقل ترافیک شد.
احمدینژاد در دوران دانشجویی عضو انجمن اسلامی و تیم فوتبال دانشگاه علم وصنعت بود.
48-علی سعیدلو، وی زاده ۱۳۳۱ در تبریز رئیس سازمان تربیت بدنی ایرانپیشترازتیر1384الی