مفهوم فرهنگ یکی از کلیدی ترین مفاهیم علوم انسانی است که همواره منشأ مباحث و مناقشات گوناگونی بوده است . فرهنگ جایگاهی کلیدی در انسان شناسی ، جامعه شناسی ، تاریخ و حتی سیاست و روان شناسی دارد.
کما اینکه ترکیب های وصفی و اضافی متعددی از مفهوم فرهنگ به گوش اهالی علم آشناست. برنامه ریزی فرهنگی ، فرهنگ عمومی ، تبادل فرهنگی ، گفتگوی فرهنگ ها ، فرهنگ مصرفی و اخیراً مهندسی فرهنگی . این اجتماع عظیم لزوم تدقیق و تأمل در باب معنای مفهوم فرهنگ را روشن تر می سازد . اما براستی تعریف فرهنگ چیست؟ معمولاً پاسخ به این پرسش را این گونه آغاز می کنند که تعاریف متنوع و متعددی برای فرهنگ وجود دارد. بعضاً حتی بالحنی افتخار آمیزبه تعداد دقیق این تعریف ها نیز اشاره می شود. اما فی الواقع در این تنوع نقطه افتخارآمیزی وجود ندارد. چه این امر بیشتر حاکی از نوعی اغتشاش و بلاتکلیفی است تا بالندگی و پویایی. برای ورود جدی به بحث در حوزه مطالعات فرهنگ ما نیازمند تعریفی روشن و متفق علیه هستیم تا راهنمای مسیر باشد. برای این مقصود می توان از ریشه شناسی لغوی فرهنگ آغاز کرد . واژه فرهنگ در فارسی بیش از هر چیز به عنوان معادلی برای لغت Culture در انگلیسی در نظر گرفته شده است . معنای کلاسیک فرهنگ در زبان فارسی دانش، فرزانگی، فضل و ادب بوده و به روشنی بار معنایی مثبت داشته است. و اما cuture انگلیسی نسب از واژه لاتین cultura می برد که به معنای پروردن یا به بار نشاندن در حوزه کشاورزی و دامداری بوده است.( گرانپایه:17) از قرن 16, کلمه فرهنگ به تدریج از معنای آن در کشاورزی و دامداری جدا شد و معنایی جدید پیدا کرد. در این عصر فرهنگ به تدریج معنای تعالی، پیشرفت یا چیزی نزدیک به همان « تمدن » را یافت و آشکارا بار معنایی مثبت و افتخار آمیزی یافت. ( همان ) در این تلقی اروپا و یا غرب با فرهنگ و متمدن در مقابل دیگری های غیر غربی و غیر اروپایی بی فرهنگ و نامتمدن تصویر می گردید. فلذا مفهوم فرهنگ اساساً صبغه ای قوم مدارانه داشت اما از قرن نوزدهم و به خصوص در سایه تلاشهای انسان شناسان کارکردگرا ( همچون براون و مالینوفسکی) فرهنگ به معنایی که ما هم اکنون از آن مراد می کنیم ، نزدیک گردید
از زماني كه انسان در محيطي به نام«جامعه » اي بزرگ كه از قوانين و قواعدي خاص پيروي مي كند قرار گرفت ، درگير ساز و كارهايي شد كه يا خود در شكل بخشيدن به آن نقش داشت و يا آنكه از ديگران تأثير پذيرفت ، همين تأثير و تأثر سبب شد كه زيربناي شخصيتي ، روحي و فرهنگي او شكل بگيرد و چيزي به نام «فرهنگ» پديد . فرهنگ شامل همه باورها ، آيين ، رسوم و آدابي مي شود كه افراد به آن وابسته يا دلبسته اند.
فرهنگ مقوله اي نيست كه در زماني كوتاه شكل بگيرد، بلكه فرآيندي است كه به يك دوره زماني طولاني نياز دارد تا شكل و هيبت خاص خود را پيدا كند و در جامعه اي به عنوان يك امر و يا رفتار مورد قبول عموم مردم قرار گيردو كم كم به عنوان جزئي از باورهاي بنياني اقشار يا ملتي محسوب شود . فرهنگ را مي توان همانند موجودي دانست كه نفس مي كشد و حيات مند است و مثل هر موجودي زايش و مرگي دارد. «مدیریت فرهنگی به معنای سازماندهی و اداره امور و فعالیتهای فرهنگی است، مدیریت فرهنگی نظیر هر نوع مدیریت سازمانی دیگر، الزامات خاص خود را دارد.
بنابراین در مدیریت فرهنگی تمامی وظایف سازمانی مدیریت (سیاستگذاری، برنامهریزی، سازماندهی، هدایت هماهنگی، نظارت و ارزیابی) در قلمرو امور و فعالیتهای فرهنگی صورت میگیرد».
رشد و توسعه فرهنگی هر جامعه، مدیون مدیریت مدبرانه و مقتدرانهای است که بتواند با اعمال مدیریت فرهنگی، جامعه را از مرحلهای محدود و نامناسب- که فضای تنفس را تنگ کرده- عبور دهد و افراد آن جامعه را به بالندگی و توسعه برساند. اگر چنین مدیریتی در جامعه وجود نداشته باشد یا مردم با مدیران ضعیف، کمهوش، ناآگاه و بیتدبیر روبهرو باشند طبعا نباید انتظار شکوفایی فرهنگ و مقولات فرهنگی را داشت.
از یک منظر، «مدیریت فرهنگی» 2نوع است: مثبت و منفی که برای هر کدام از این دو میتوان در طول تاریخ شواهد فراوانی ارائه داد.
) رسانه و اعتمادسازی؛ اعتماد سازی در زمینه سیاست های کلی یک جامعه و نظام یکی از وظایف و نقش های مهم رسانه است. رسانه از این طریق می تواند در ترسیم اهداف، اولویت ها و تبیین برنامه ها و همچنین بسیج نیروهای جامعه نقشی بسزا داشته باشد. با این امر اجرای برنامه ها با آگاهی کامل مردم و همراهی عمومی ایشان با کمترین مشکل و درگیری ها قابل انجام خواهد بود.
۲) رسانه و انعکاس واقعیت ها؛ انعکاس واقعیت های اقتصادی و اجتماعی بدون تردید یکی از ملزومات فعالیت های رسانه یی است. در این امر رسانه باید به هیچ وجه جانب گروه ها و نهادهای خاص و مختلف را نگیرد و برای هر دو سوی جریان یعنی مخالفان و موافقان فرصت کافی برای اظهار نظر و اعلام نظرات خود را در نظر بگیرد.
۳)رسانه و نقد سازنده؛ نگاه واقع بینانه به مسائل جامعه و به خصوص مسائل اجتماعی اقتصادی خود یک نقد سازنده است. مطمئناً اگر رسانه یی بتواند نقش خود را در انعکاس بدون کم و کاست و واقعی یک اتفاق و ماجرای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی رعایت کند خود گام مهمی در ایجاد و شکل دهی افکار عمومی برای نقد مسائل برداشته است
سالها پيش كه تلويزيون تازه متولد شده و گوي سبقت را از رسانه راديو ربوده بود تصور ميشد كه عمررسانه راديو رو به اتمام است. كارشناسان پيشبيني ميكردند ديري نخواهد گذشت كه ديگر صدايي از راديوها شنيده نشود. آن روزها روزنامهها چنين مينوشتند:«عصر خيالپردازيهاي راديويي تمام شده است، صداها جاي خود را به تصوير ميدهند، گوينده هر چه
خوشسيماتر بهتر، ديگر آنچه كه ميماند صدا نيست تصوير است، تلويزيون رسانه عصر ماست، تلويزيونرسانه حقيقت است و راديو رسانه فريب، ديگر فقط بايد ديد، شنيدن دردي از كسي دوا نميكند، جادويتصوير كجا با راديو قابل مقايسه است؟ بزودي همه راديوها به موزه ميروند.»
اما كارشناساني كه مرگ راديو را پيشبيني كرده بودند خبر نداشتند كه هنوز گوشهاي شنوايي هستند كهدلشان نه با ديدن تصوير بلكه با شنيدن صدا آرام ميگيرد. عصر، عصر سلطه بيچون و چراي تصوير شد