کاربینی مترجمی خبر انگلیسی
- توضیحات
-
منتشر شده در پنج شنبه, 31 ارديبهشت 1394 10:17
-
نوشته شده توسط زهرا فردی آقچای
-
بازدید: 1033
In January, 2005 an amazing picture appeared on newspaper front pages around the world. It was a photo of a man drifting in the middle of ocean .He was standing on a floating tree. The man, Rizal Shah Putra, was a survivor of the 2004Inddian ocean tsunami. He had spent eight days at sea.
Rizal was cleaning a mosque in Aceh, Indonesia, when the tsunami struck on December 26, 2004.Just before the tsunami destroyed his village, he says, he heard warning calls. But it was too late for him to run to higher ground .The huge waves swept him out to sea. He spent hours fighting the ranging water. Just as he was about give up, he saw a tree floating near him. He managed to reach it and hold on. He held onto the tree for eight days. He said he thought each day would be his last. He survived by drinking rainwater and eating coconuts he found floating in the water. He cracked them open with a doorknob. On the eighth day, sailors on a passing ship saw him and rescued him. The strong currents from the tsunami had carried him almost 160 kilometers from shore.
در ژانویه 2005، تصویری شگفت انگیز در روزنامه ها در صفحه ی اول در سرتاسر جهان به چاپ رسید. این تصویر مردی بود که بر روی اقیانوس شناور بود. او بر روی درخت شناوری ایستاده بود. این مرد، ریزال شاه پوترا نجات یافته ی سونامی هند 2004 بود. او هشت روز را در دریا سپری کرده بود. ریزال خادم مسجدی در آسه اندونزی بود وقتی که سونامی در 26 دسامبر 2004 به وجود آمد.او گفت قبل از اینکه سونامی روستای او را خراب کند، صدای هشدار را شنید. اما برای او بسیار دیر بود که بخواهد فرار کند. موج های بزرگ او را وارد دریا کرده بودند. او ساعت ها شناور بر روی آب مانده بود. درست زمانی که داشت تسلیم می شد، چوبی شناور را دید که به سمت او می آمد. او کاری کرد به آن برسد و آنرا نگه دارد. او 8 روز بر روی آن چوب مانده بود. او گفت فکر می کرده هر روز، روز آخر زنده ماندن اوست. او با خوردن آب باران و خوردن نارگیل هایی که شناور بر روی آب یافته بود، زنده ماند. او آنها را با یک دستگیره ی در شکسته بود. در روز هشتم ملوانانی که بر روی کشتی در حال حرکتی بودند او را دیدند و نجاتش دادند. سونامی به این شدت او را تقریباً 180 کیلومتر از خانه دور کرده بود.
The tsunami was one of the worst natural disasters in history. It affected many countries, including Indonesia, Thailand, Sri Lanka, India, and Tanzania. Over 250000 people were killed. Coastal areas were devastated. Thousands drowned in their homes or on beaches. Houses and land were destroyed. Over three million people lost their jobs. Million more become homeless.
The tsunami was caused by a huge earthquake under the Indian-ocean .The earthquake caused a huge wave, which moved across the ocean at the speed of a jet plane .When the tsunami struck land, the waves were up to 15 meter high.
سونامی یکی از بدترین حوادث طبیعی تاریخ است. بر روی بسیاری از کشور ها تاثیر گذاشت، که شامل اندونزی، تایلند، سریلانکا، هند، و تانزانیا می شد. حدود 250000 نفر کشته شدند. مناطق ساحلی تخریب شده و از بین رفتند. هزاران نفر در خانه ها یا سواحلشان غرق شدند. خانه ها و زمین ها تخریب شدند. حدود سه میلیون نفر شغل خود را از دست دادند. میلیون ها نفر بی خانمان شدند.
سونامی توسط زلزله ای شدید در اقیانوس هند به وجود آمد. زمین لرزه موج های وسیعی ایجاد کرد که در طول اقیانوس حرکت می کردند و سرعتی برابر با هواپیمای جت داشتند. وقتی سونامی به زمین ها حمله کرد، موج ها برابر با 15 متر ارتفاع داشتند.
Rizal came from one of the areas worst hit by the tsunami. He and his family lived in the Indonesian province of Aceh, at the tip of Sumatra. Rizal’s parents, brother, sister were all lost in the disaster.
Whole towns and village in the area were destroyed. In some village more than 70 percent of the people died. The Asian Development Bank says that about 44 percent of the people in Aceh lost their jobs.
Rizal is rebuilding his life. In 2005, he decided to continue his studies at a university in Malaysia. He says he is now living his second life.
ریزال از یکی از بدترین و گرم ترین مناطق تسونامی آمده بود. او و خانواده اش در اندونزی در منطقه ی آسه زندگی می کردند که بالا سوماترا بود. والدین ریزال، برادر، و خواهدش همه در این حادثه گم شده بودند.
کل شهر ها و روستاهای این منطقه تخریب شده بودند. در بعضی از روستاها بیش از 70% مردم فوت کردن. بانک توسعه ی آسیا می گوید حدود 44% از مردم آسه شغل خود را از دست دادند.
ریزال دارد دوباره زندگیش را می سازد. در سال 2005، او تصمیم گرفت که درس خود در دانشگاه مالزی را ادامه دهد. او می گوید او الآن دارد زندگی دوباره ای می کند.
Appear: (v (ظاهر شدن-به وجود آمدن)
Drift: (n) جسم شناور
Drift: (v) جسم شناور
Float: (n) جریان - شناور
Float: (v)شناور- جریان
Survivor: (n) نجات یافته
Swept: (adj) - زدودن
Swept: (v) جاروب کردن
Crack: (n) ترک- شکاف
Crack: (v) ترک خوردن- شکاف خوردن
Affect: (n) تاثیر
Affect: (v) تاثیر گذاشتن
amazing S2 /əˈmeɪzɪŋ/ adjective متحیر کننده-شگفت انگیز
1GOOD/EXCELLENT very good, especially in an unexpected way: He’s an amazing player to watch. Amazing bargain
عالی- خیلی خوب مخصوصاً به روشی غیر منتظره: او یک بازیکن شگفت انگیز است. معامله شگفت انگیز
Appear S2 W1 /əˈpɪə $ əˈpɪr/ verb
1seem [linking verb, not in progressive] SEEM used to say how something seems, especially from what you know about it or from what you can see
ظاهر- این کلمه برای این استفاده می شود که بگوییم کسی دیده شده، مخصوصاً چیزی در مورد او می دانید و می توانید ببینید.
drift1 /drɪft/ verb [intransitive]
Move slowly to move slowly on water or in the air
شناور بودن- حرکت آهسته در آب یا هوا
Wave1 S3 W2 /weɪv/ noun
[Countable] a line of raised water that moves across the surface of the sea:
موج (قابل شمارش) خطی از آب بالا آمده در حرکت های سطحی دریا.
Wave2 S3 W3 verb
موج آمدن (فعل).
To raise your arm and move your hand from side to side in order to make someone notice youwave to/at
بالا بردن دست خود و حرکت دادن آن به اطراف به منظور متوجه کردن کسی به سمت موج شما
Held /held/
The past tense and past participle of hold
نگه داشتن
زمان گذشته ی نگه داشتن
struck1 /strʌk/
She seemed rather struck on Vincent.
حمله کردن
به نظر می رسید به او در وینسنت حمله شده است
Huge S1 W2 /hjuːdʒ/ adjective
BIG extremely large in size, amount, or degree SYN enormous:
a huge dog
بزرگ
بزرگ از نظر اندازه، مقدار، یا میزان زیاد syn. یک سگ بزرگ
shore1 /ʃɔː $ ʃɔːr/ noun
The land along the edge of a large area of water such as an ocean or lake:
We could see a boat about a mile from shore.
کنار دریا- ساحل
زمینی در طول کنار منطقه ای آب مانند اقیانوس یا رودخانه. می توانستیم قایقی را چند مایل آن طرف تر کنار دریا به حرکت درآوریم.
Drown /draʊn/ verb
To die from being under water for too long, or to kill someone in this way
Jane was drowned in the river.
غرق شدن- مردن به خاطر رفتن زیر آب به مدت طولانی، یا کشتن کسی به این روش-
جین در رودخانه غرق شده بود.
province /ˈprɒvəns, ˈprɒvɪns $ ˈprɑː-/ noun
One of the large areas into which some countries are divided, and which usually has its own local government:
A Chinese province
کشور
منطقه ای وسیع که در آن شهر ها و بخش ها تقسیم شده اند و معمولاً دارای دولت داخلی خود است.
کشور چین
Disaster S3 W3 /dɪˈzɑːstə $ dɪˈzæstər/ noun
A sudden event such as a flood, storm, or accident which causes great damage or suffering
حادثه
رویدادی ناگهانی مانند سیل، طوفان، یا تصادف که باعث صدمه ی شدید یا رنج زیاد می شود.
The economic consequences of the Chernobyl
عواقب اقتصاد چرنوبی.
Rebuild /riːˈbɪld/ verb (past tense and past participle rebuilt /-ˈbɪlt/) [transitive]
To build something again, after it has been damaged or destroyed:
The church was completely rebuilt in the last century.
ساختن دوباره (فعل)
ساختن دوباره ی چیزی بعد از صدمه یا تخریب آن:
کلیسا به طور کامل دوباره در قرن گذشته بازسازی شد.
Doorknob /ˈdɔːnɒb $ ˈdɔːrnɑːb/ noun
Around handle that you turn to open a door
دستگیره ی در
نگهدارنده ی گردی که شما آنرا میپیچید و در را باز می کنید
Rescue1 S3 W3 /ˈreskjuː/ verb [transitive]
To save someone or something from a situation of danger or harm:
Survivors of the crash were rescued by helicopter.
نجات دادن
نجات دادن کسی یا چیزی از موقعیتی خطرناک یا صدمه وار.
نجات یافتگان سقوط با هلیکوپتر نجات پیدا کردند.
Rescue2 noun
SAVE/RESCUE when someone or something is rescued from danger:
A daring rescue at sea
نجات یافتن (اسم)
نجات پیدا کردن چیزی یا کسی از خطر
شهامت نجات یافتن در
Whenever I go to Westgate, I stay at the Grand Hotel .In spite of its name, it is not very grand, but it is cheap, clean,and comfortable .What is more, I know the manager well, so I never have to go to the trouble of reserving a room.
هر وقت که من به وست گیت می روم، در گرند هتل اقامت می کنم. علی رغم نامش، خیلی بزرگ نیست، اما ارزان، تمیز و راحت است. چیزی که بیشتر اهمیت دارد اینست که من مدیر آنچا را می شناسم پس هرگز برای رزرو اتاق به مشکل بر نمی خورم.
The fact that I always get the same room never fails to surprise me.It is situated at the far end of the building and overlooks a beautiful bay.
این حقیقت که من همیشه همان اتاقی را می گیرد که همیشه در آن اقامت می کنم، خیلی تعجب آور نیست. این سوئیت در طبقه ی بالای ساختمان است و چشم انداز خلیج کوچکی دارد.
On my last visit, the manager told me that I could have my usual room, but he added apologetically that I might find it a little noisy. So great was the demand for rooms, he told me, that themanagement had decided to build a new wing.
در آخرین دیدار من، مدیر به من گفت که می توانم اتاق همیشگی خودم را داشته باشم، اما با تاسف گفت که ممکن است کمی پر صدا باشد. او گفت تقاضای اتاق ها زیاد بوده بنابراین آنها تصمیم گرفتند تا یک بخش جدید بسازند.
I did not mind this at all .It amused me to think that the dear old Grand hotel was making a determined effort to live up to its name.
این اصلاً برای من مهم نبود. این فکر به ذهن من رسید که هتل گراند قدیمی عزیز من می خواهد مانند نامش شود.
During the first day I hardly noticed the noise at all. The room was a little dusty, but that was to be expected. The following afternoon, I borrowed a book from the hotel library and went upstairs to read. I had no sooner sat down than I heard someone hammering loudly at the wall.
در طول اولین روز من به سختی به صدا توجه کردم و اصلاً صدایی نشنیدم. اتاق کمی گرد و خاکی بود، اما مورد انتظار بود. در بعداز ظهر همان روز، من کتابی از کتابخانه ی هتل قرض گرفتم و رفتم طبقه ی بالا تا آنرا بخوانم. هنوز ننشسته بودم که صدای بلند چکش کاری در دیوار را شنیدم.
At first I paid no attention, but after a while I began to feel very uncomfortable .My clothes were slowly being covered with fine white powder.
اولش هیچ توجهی نشان ندادم، اما بعد از مدتی احساس خیلی ناراحتی داشتم. لباس های من حالا با پودر سفیدی پر شده بود.
Soon there was so much dust in the room that I began to cough. The hammering was now louder than ever and bits of plaster were coming away from the walls.
به زودی آنقدر خاک در اتاق بود که من به سرفه افتادم. چکش کاری حالا بلندتر از قبل شده بود و کمی گچ هم از دیوار بیرون زده بود.
It looked as though the whole building was going to fall. I went downstairs immediately to complain to the manager. We both returned to the room but everything was very quiet. As we stood there looking at each other.
مانند این بود که انگار کل ساختمان دارد می ریزد. من سریعاً به طبقه ی پایین رفتم تا به مدیر شکایت کنم. ما هر دو به اتاق برگشتیم اما اتاق بسیار ساکت بود. ما آنجا ایستادیم و به یکدیگر نگاه کردیم.
I felt rather ashamed of myself for of a sudden, the hammering began again and a large brick landed on the floor. Lookingup, we saw that a sharp metal tool had forced its way through the wall, making a very large hole right above my bed. Noise and Grand hotel
من احساس خجالت کردم که یکدفعه صدای چکش کاری دوباره شروع شد و آجری بزرگ به طبقه افتاد. به بالا که نگاه کردیم دیدم ابزار برنده ی فلزی وادر دیوار شده بود و سوراخ بسیار بزرگی در بالای تخت من ایجاد کرد. صدا و گراند هتلدریا