شناسايي استعدادهاي انسان
شناخت انسان سبب شناخت استعدادها و تواناييها و نيز مقاصد متناسب با آن تواناييهاست.
با توجه به اينكه انسان استعدادها و تواناييهاي بيحد و اندازهاي دارد كه همگي در حكم ابزار و وسايل و وسايل زندگي و سير و سفر اوست. طبعاً با شناخت آنها ميتواند مقصد حقيقي خويش را بشناسد.
آن منزل و مقصدي را كه انسان جستجو ميكند, بيشتر از اين جهان طبيعت است و امكاناتي كه در اختيار اوست, صرفاً براي رفع حوائج ماديش نيست؛ چرا كه بسياري از اين ابزار و وسايل به نيازهاي اين جهاني ارتباطي ندارد.
رسيدن به هر مقصدي ابزار خاصي را طلب ميكند؛ چنانچه, اگر كسي بخواهد به اطراف شهر برود يا اينكه به كره ماه سفر كند, وسايل و امكاناتي متفاوت و خاصي بهمراه خواهد برد.
شناخت مقصد اهميت ويژهاي دارد. كسي كه مقصد را بشناسد, مسير و كيفيت حركتش با ديگران متفاوت خواهد بود؛ چرا كه ميداند به هر منزلي و از هر راهي نميتوان رفت.
پس, اگر كسي استعداد را شناخت, منازل و به دنبال آن نيازهاي مقصدش را نيز خواهد شناخت و اين امر به تغيير رفتار, كردار, ديدگاه و نوع فعاليتش خواهد انجاميد.
آدمي بايد بهگونهاي زندگي كند كه هيچگاه پشيمان نگردد. تصور كنيد, فردي ميخواهد به كشور دور دستي سفر كند, به همين جهت چمداني از پول بههمراه خود ميبرد, اما وقتي كه به مقصد ميرسد متوجه ميشود كه هيچيك از سكّههايي كه همراه برده است, در آنجا ارزش و اعتبار ندارد؛ او اگر منزل و مقصد را ميشناخت, امكانات و پولهايي را برميداشت كه معتبر باشد.
اگر آدمي بداند كه مقصدش طبيعت نيست, يقيناً زاد و توشهاي فراهم ميكند كه در آن مقصد حقيقي داراي ارزش باشد.
با توجه به اينكه اغلب آدميان مقصد را نميشناسند, نوع انتخابهايشان ارزشهاي اين دنيايي, همچون مقام, رياست و ثروت است.
بديهي است, اگر كسي با اينگونه توشهها در آن منزل پياده شود, خواهد فهميد كه متاعش آنجا خريداري ندارد.
شناخت نيازهاي اساسي انسان
نياز اساسي, عبارتاست از نيازي كه تأمين آن ضروري است, بهگونهاي كه اگر انسان از طريق درست و عقلاني آن را تأمين نكند, از راههاي نادرست تأمين خواهد كرد؛ يعني انسانها در مورد نيازهاي اساسي مانند يكديگر بوده و اين نيازها را تأمين خواهند كرد؛ اما, برخي از راه درست و برخي از طريق نادرست.
نيازهاي مادي, نياز به محبت, جايگاه اجتماعي, امنيت و معنويت را از جمله نيازهاي اساسي انسان دانستهاند.
نداشتن درك صحيح از نيازهاي اساسي و در نتيجه تأمين نكردن آن, عدم تعادل ذهني و رفتاري را به دنبال خواهد داشت؛ اين همان ظلم فردي(ظلم به نفس) است كه بدترين نوع ظلم بشمار ميرود.
بنابراين, اهميت ديگر انسانشناسي اين است كه نيازهاي اساسي انسان و راههاي صحيح رفع اين نيازها را به او معرفي ميكند و اينگونه آدمي را به تعادل ميرساند.
انسان متعادل در همة كارها و حالات تعادل خواهد داشت؛ يعني همواره عقلش بر او حاكم است, برخلاف غالب مردم كه رفتارهايشان مبتني بر عواطف است.
تعليم و تربيت
بدون شناخت انسان, تعليم و تربيت و بويژه تربيت امكانپذير نخواهد بود و چون تربيت انسان بيشترين آثار و پيامدها را به دنبال دارد؛ در نتيجه, انسانشناسي اهميت ويژهاي خواهد داشت.
تربيت آدمي دوگونه امكانپذير است:
1ـ تربيت كلي
2ـ تربيت دقيق
تربيت كلي
يعني, انسانها را همانند مصنوعات بشري دانستن كه يكسري مطالب را بخوانند, حفظ كنند و عمل نمايند. در حاليكه انسانها با يكديگر متفاوتند و بنابراين, روشهاي تربيتي متفاوت را ميطلبند.
طبق روايات, تفاوت انسانها همانند تفاوت معادن است. معدنها چقدر با هم تفاوت دارند؟ مثلاً معدن زغال سنگ نسبت به طلا و نقره. تفاوت انسانها همين گونه و بلكه نامتناهي است.
تربيت دقيق
اينكه انسانها را با توجه به تفاوتهايشان مورد تعليم و تربيت قرار دهند.
از جمله علل تفاوت انسانها, محيط و تغذيه است كه بر تعليم و تربيت اثر ميگذارد.
از ديگر عوامل تفاوت انسانها, كششهاي مربوط به عالم ديگري است؛ مثلاً در جايي فرمودند: ما برخي انسانها را از آب شيرين آفريديم و برخي را از آب شور. پس, انسانها چنين تفاوتهايي نيز با يكديگر دارند كه البته بينهايت است و در اينگونه تفاوتها تربيت عقلي امكانپذير نيست. انسانها با توجه به استعدادهاي مختلف طبعاً تربيتهاي متفاوتي ميخواهند. بنابراين, شناخت انسانها و تواناييهاي ويژة هر يك, در تربيت آنها بسيار مؤثّر و البته لازم و ضروري است.
در مباحث ديني هم به اين مطلب اشاره شده است كه هر فردي بايد مطابق با استعدادهاي خويش كارها را انتخاب كرده و انجام دهد, بعنوان نمونه, در روايتي امام صادق ـ عليهالسلام ـ فرمود: پسرم! عبادت كافي است. به ايشان عرض كردم, مگر نماز خواندن خوب نيست؟ فرمود: چرا, خيلي خوب است؛ اما هر كس به اندازة توانش. تو كودكي نورسيده هستي و بايد به اندازه و توان و استعداد خودت عبادت كني, نه به اندازة من.
بنابراين, وقتي ميان امامان معصوم ـ عليهالسلام ـ كه همگي موجودات الهي و ملكوتي و پاك از همة عيبها و ضعفها هستند, تفاوت وجود دارد, بقيه انسانها هم همين گونهاند.
پنج شناخت تكاليف و تعهدات اجتماعي
اگر فراهم كردن امكانات زندگي, لذتها و تفريحات بر اساس شناخت انسان باشد, پيامدهاي منفي نخواهد داشت. انسانها مستقل زندگي نميكنند. هر انساني عضوي از جامعه است؛ لذا در افعال خود بايد تعهدات اجتماعي را رعايت كند. از طريق انسانشناسي ميتوان, ابتدا اين تعهدات را شناخت و در مرحلة بعد, براي اجراي آنها قدمهاي درست برداشت.
كسب ساير شناختها
بدون شناخت انسان, هيچ شناخت ديگري امكانپذير نخواهد بود. از آنجا كه آدمي محور همة شناختهاست, تا توان و ابزار شناخت انسان معلوم نشود, به هيچ شناخت ديگري نميتوان دست يافت. بايد معلوم شود, شناختهاي انسان چه اندازه معتبر است كه در غير اينصورت به سفسطه مطلق خواهد انجاميد.
در موضوعات فلسفي بحثي وجود دارد تحت عنوان «شناخت شناسي بحث معرفت», در آنجا بررسي ميشود كه شناختهاي انسان تا چه اندازه درست است. اينكه فردي چند نفر را در مقابل خود ميبيند؛ اول اينكه, آيا واقعاً كسي آنجا هست يا خير؟ و دوم اينكه, اگر هست, آيا همانگونه است كه او ميبيند يا اينكه چيز ديگري است؟ توضيح اينكه, درك انسان از اشياء خارجي چنين است كه تصوير وارونهاي در چشم او ميافتد كه در قدمهاي بعدي تبديل به امواج عصبي ميشود؛ پس از گذشتن از اعصاب بينايي به لكة زرد مغز ميرسد و تأثيري بر آن ميگذارد و در نهايت توسط مغز يا نفس ترجمه ميشود, كه در هيچيك از مراحل ياد شده امكان كنترل نيست.
در انسان شناسي, قواي ذهني و واهمه انساني مورد بررسي قرار ميگيرد و در نتيجه به اين تضمين خواهد رسيد كه آنچه را ميبيند درست است؛ در اينصورت به حداقل علم دست پيدا كرده و از شك و سفسطه مطلق رهايي مييابد. و البته شناخت قواي ادراكي انسان اعم است از فهم و معرفت حصولي و ذهني و شناختهاي قلبي و شهودي.